- تاریخ ثبتنام
- 12/1/24
- ارسالیها
- 151
- پسندها
- 903
- امتیازها
- 5,063
- مدالها
- 6
سطح
7
- نویسنده موضوع
- #21
با شنیدنِ حرفش، باران چشمش افتاده به چهرهی شاهین، نفسی عمیق حبسِ سینهاش شد و در گوشهایش فقط صوتِ ضربانهای کوبندهی قلبش را شنید. خیره به چهرهی او و لبخندِ یکطرفهاش دستش را بالا آورده و اندکی ابروانش را از روی گیجی به هم پیچانده، جسمی که پشتِ گوشش جای گرفت را لمس کرد. سرِ انگشتانِ کشیده و ظریفش همان دم لطافتِ گلبرگِ سرخِ گلی را لمس کردند که دستِ شاهین پشتِ گوشش قرار داده و چون نگاهِ خیرهی او به خودش را دید، آبِ دهانی فرو داد. کششی کمرنگ، دوطرفه و تصنعی هم به لبانش بخشید. شاهین لبخند بر لب داشت و دستانش را فرو برده در جیبهای نیم پالتوی مشکیِ تنش و در آنی اضطرابی زیرپوستی و نامحسوس را شکار کرده از نیمرُخی که باران با گردشِ سرش به سمتی دیگر برای چشمانِ قهوهای روشنش گذاشته بود، حس...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.