• تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

در حال تایپ رمان باداَفرَه | معصومه کاربر انجمن یک رمان

Masoome.e

رو به پیشرفت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
12/1/24
ارسالی‌ها
143
پسندها
879
امتیازها
5,003
مدال‌ها
6
سطح
7
 
  • نویسنده موضوع
  • #11
باران نگاهی به پرستارِ سر به زیر و مشغول انداخت، نگاهی گذرا هم در راهرو به گردش درآورد و نهایتاً رسیده به چشمانِ قهوه‌ای رنگِ جانان با شباهتی بی‌نهایت به چشمانِ خودش، نفسِ عمیقی کشید. کششی یک طرفه به لبانش بخشیده و اشاره‌ی چشم و ابرویش را به کار گرفته سپس گفت:
- بریم توی حیاط حرف بزنیم؟
جانان یک تای ابرو بالا پراند، در مکثی کوتاه مردمک گردانده میانِ مردمک‌های او و سپس سر تکان داده به نشانه‌ی تایید، همراه شد با باران تا خروج از راهروی بیمارستان و ورود به حیاط. حیاطی که از نورِ چراغ‌های پایه بلند روشنایی دزدیده برای تاریکیِ شبی که ماه هم گیرِ زندانِ ابرها افتاده بود. برف همچنان طنازانه و با دلبری می‌بارید... . مکث به خرج می‌داد انگار تا زمین را تشنه‌ی دیدنِ زیبایی‌اش کند!.
میانِ افرادِ...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش

Masoome.e

رو به پیشرفت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
12/1/24
ارسالی‌ها
143
پسندها
879
امتیازها
5,003
مدال‌ها
6
سطح
7
 
  • نویسنده موضوع
  • #12
***
از عاشقانه‌ی زمستان چه‌خبر؟ آغوشِ برف‌ها سرد و در عینِ پُر احساس بودنش خبر نداشت از مرگِ زمینی که عزایش را درختانِ خشکیده‌اش می‌گرفتند با شاخه‌هایی که به بهانه‌ی باد به جنگ باهم می‌رفتند و در سکوتِ حاکمِ صبحگاه، صدای تازیانه‌هایشان به هم تنها ریز صدایی بود که به گوش می‌رسید!.
حلقه‌ی سفیدیِ برف‌ها، سپید دارِ زمین بود!. حکمِ اعدامِ زمین را از کدام دادگاه گرفته بود؟ همان دادگاهی که قاضی‌اش ابرهای سنگین شده و تیره بودند و امضایشان پای حکمی که حبسِ آفتاب را خبر می‌داد هم می‌درخشید. زمین معشوق و سردیِ زمستان یک طرفِ این عشق و گرمای خورشید هم طرفِ دیگر حتی اگر به طرفداریِ ابرها این سردی زمین را به آغوشِ اجباریِ خود می‌کشید، باز هم صبح می‌شد این شب، باز می‌شد این در، بهار می‌شد این زمستان،...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

Masoome.e

رو به پیشرفت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
12/1/24
ارسالی‌ها
143
پسندها
879
امتیازها
5,003
مدال‌ها
6
سطح
7
 
  • نویسنده موضوع
  • #13
به وقتِ ایستادنِ شاهین مقابلِ پله‌ها که سیگار را در دستش پایین انداخت، قدم‌های آرامِ هامین هم او را به سگِ تازه ساکت شده رساندند که با قامت بستنِ هامین در قابِ چشمانِ مشکی و براقش، چون غریبه‌ای بود ناآشنا شروع به پارس کردن کرده و قصدِ جلو رفتن داشت که با کنترلِ مردِ سیاهپوش در جا ماند. نگاهِ هامین با تای ابرویی که یک آن سوی پیشانی‌اش دوید چرخ خورد تا به سگ رسید، از حرکاتِ او و پارس کردن‌هایش پی برده به غریبگیِ خودش برایش که این واکنشِ تهاجمی‌اش را باعث شده بود، زمانِ انتظار برای به حرف آمدنِ شاهین را با سوی سگ رفتن و آهسته مقابلش روی دو زانو نشستنش پُر کرد.
بر خلافِ بی‌قراری‌های سگ که آماده‌ی حمله بود، دستش را پیش برده و نرم و با مکث بر سرش نهاد و نوازش‌وار کشید تا اعتمادش را جلب کند...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

موضوعات مشابه

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا