متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.
  • تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

فن فیکشن فن فیکشن رویای‌ تاریک | airis.black کاربر انجمن یک رمان

وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

Sepideh.T

کاربر برتر
سطح
30
 
ارسالی‌ها
2,443
پسندها
18,978
امتیازها
53,173
مدال‌ها
28
  • نویسنده موضوع
  • #1
کد فن فیکشن: ۴۶
ناظر: - HaDiS.Hs - - HaDiS.Hs -

نام فن‌فیکشن: رویای تاریک
نام نویسنده: airis.black
ژانر: #فانتزی #درام
خلاصه:
دختری عجیب‌ به نام رجینا که آرزوش رهایی‌ از یتیم‌ خانه‌ای هست که توی اون اسیر شده توسط خانواده‌ای جادوگری به سرپرستی‌ گرفته میشه. رجینا لوپین بر عکس برادرش توی گروه اسلیترین می‌افته‌ و مرگ‌خوار میشه و تبدیل به یه قاتل بی‌رحم میشه؛ بعد از سقوط لرد تاریکی اون به پریوت‌ درایو‌ میره تا ماموریت ناتمومش‌ که مربوط به هری پاتر، پسر برگزیده هست رو انجام بده و توی همین حین‌ متوجه رازهایی‌ میشه.

***

کابو‌س‌هایی که رنگ حقیقت می‌گیرند!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

*chista*

مدیر بازنشسته
سطح
21
 
ارسالی‌ها
711
پسندها
11,467
امتیازها
28,373
مدال‌ها
25
  • #2
فن فیکشن.jpg
نویسنده‌ی عزیز، ضمن خوش‌آمدگویی و سپاس از انتخاب انجمن یک رمان برای منتشر کردن فن فیکشن خود؛
خواهشمندیم قبل از تایپ فن فیکشن خود قوانین زیر را به دقت مطالعه فرمایید!
"قوانین جامع تایپ فن فیکشن"

و برای پرسش سؤالات و اشکالات خود در رابطه با فن فیکشن، به لینک زیر مراجعه فرمایید.
" تاپیک جامع مسائل کاربران در رابطه با رمان‌نویسی "

برای انتخاب ژانرِ مناسبِ فن فیکشن خود به تاپیک زیر مراجعه کنید
تاپیک جامع ژانرهای موجود در تالار کتاب

بعد از ۲۰ پست از...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : *chista*

Sepideh.T

کاربر برتر
سطح
30
 
ارسالی‌ها
2,443
پسندها
18,978
امتیازها
53,173
مدال‌ها
28
  • نویسنده موضوع
  • #3
مقدمه:
مردم میگن وقتی که قراره بمیری تمام خاطراتت‌ از جلوی چشم‌هات‌ رد میشه؛ فکر کنم همین باعث میشه که از مرگ نترسم!
خوشحالم که حداقل می‌تونم یه بار دیگه خانواده‌ و دوست‌هام رو ببینم؛ کسایی که من‌ رو فراموش کردن ولی من هر روز و هر شب بهشون فکر می‌کنم.
کاش می تونستم برگردم به گذشته تا بیشتر قدر لحظات زندگیم‌ رو بدونم؛ این طبیعت انسانه، وقتی که چیزی رو از دست میده تازه قدرش رو میدونه!
کاش می‌تونستم برگردم به گذشته و یه سری چیز‌ها رو تغییر بدم‌... شاید اصلا اگر به گذشته برگردم متوجه بشم که خیلی چیز‌ها ارزش تغییر رو ندارن‌... ولی با این‌ حال... می‌دونم‌ گذشته‌ من نیاز به تغییر داره!
***
رجینا‌ با باز شدن ناگهانی در، دفتر مشکی رنگ خاطراتش‌ را بست‌، برگشت و به کسی که در رو باز کرده بود نگاه...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

Sepideh.T

کاربر برتر
سطح
30
 
ارسالی‌ها
2,443
پسندها
18,978
امتیازها
53,173
مدال‌ها
28
  • نویسنده موضوع
  • #4
سوروس دستمالی به رجینا داد و بعد شونه‌هاش رو بالا انداخت و گفت:
- آره خب... یه دمنتور ذاتی‌ دارم! الان هم بهتره بخوابی‌ فردا قراره‌ علامت‌گذاری‌ بشی.
رجینا غر زد:
- خوابم نمی‌بره‌... برم‌ خونه‌ی خودم؟
- نه، بخواب صبح زود باید با ریگولوس‌ بریم‌. اگه خوابت نمی‌بره‌ بهتره‌ بشینی‌ خاطراتت‌ رو مرور کنی‌، این‌کاریه‌ که من اکثر اوقات انجام‌ میدم‌ و بعد از اتاق بیرون‌ رفت‌.
رجینا هم رو توی تخت دراز کشید و به توصیه سوروس عمل کرد.
***
(فلش‌ بک‌ به پنج سالگی رجینا)
رجینا‌ کنار پنجره‌ی اتاق‌ کوچیک‌ و نم‌خورده‌ش نشسته بود و با ناراحتی به بیرون نگاه‌ می‌کرد که یهو صدای‌ جیغ‌ سِدرا‌ تنها‌ دوستش‌ رو شنید.
سدرا‌ همون‌طور که جیغ می‌کشید وارد اتاق‌ رجینا‌ شد و گفت:
- وای‌ رجینا، نمی‌دونی‌ چی شده...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

Sepideh.T

کاربر برتر
سطح
30
 
ارسالی‌ها
2,443
پسندها
18,978
امتیازها
53,173
مدال‌ها
28
  • نویسنده موضوع
  • #5
***
صدای سوروس رجینا رو از خواب بیدار کرد:
- رجینا‌... رجینا‌ بلند‌ شو... .
رجینا دست راستش‌ رو روی پیشانیش‌ گذاشت‌؛ خواب پنج سالگیش‌ رو دیده‌ بود، وقتی که‌ فنریر گری‌بک بهش حمله کرده بود. نگاهی به اطرافش‌ انداخت‌، انگار که می‌ترسید گری‌بک دوباره‌ سراغش اومده باشه؛ ولی‌ توی اتاق به‌ غیر از خودش و سوروس‌ و ریگولوس‌ برادر کوچیک‌تر سیریوس بلک کسی نبود. ریگولوس پرسید:
- دنبال کسی‌ می‌گردی؟
- خواب گری‌‌بک رو می‌دیدم... .
- مگه تو اون‌ رو می‌شناسی؟
سوروس این‌رو گفت و بعد نگاهی کوتاهی به ریگولوس انداخت.
رجینا جواب داد:
- وقتی پنج سالم‌ بود یه بار ریموس بهم حمله کرد اما پدرم‌ نجاتم‌ داد و ریموس نتونست گازم‌ بگیره‌ ولی گری‌بک تونست... ولی خب اون‌موقع هنوز شکل انسانیش‌ بود!
رجینا‌ ساعد‌ دست...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

Sepideh.T

کاربر برتر
سطح
30
 
ارسالی‌ها
2,443
پسندها
18,978
امتیازها
53,173
مدال‌ها
28
  • نویسنده موضوع
  • #6
(مغازه‌ی چوب‌دستی فروشی آقای الیوندر/۱۱ سالگی رجینا)
آقای الیوندر‌ چوب‌دستی‌ قهوه‌ای رنگ‌ و خوش دستی رو به رجینا‌ داد و گفت:
- این یکی رو امتحان کن.
رجینا چوب دستی رو تکون داد و جادویی که از اون خارج شد باعث شکستن‌ شیشه‌های مغازه چوب دستی فروشی شد.
الیوندر گفت:
- گردوی‌ سیاه با موی تک‌شاخ ترکیب نا معقولی بود، باید حدس می‌زدم مناسبت‌ نباشه.
لیال‌ لوپین‌ با یک حرکت چوب‌ دستیش‌ شیشه‌های مغازه‌ رو درست کرد و رو به رجینا گفت:
- من بعد از امتحان کردن بیست و دوتا‌ چوب‌ دستی‌ تونستم‌ چوب‌ دستی‌ مناسب خودمو‌ پیدا‌ کنم. چندتا‌ امتحان کردی تا حالا؟
ریموس به جای رجینا جواب داد:
- هشت‌تا.
یه‌ خانواده چهارنفره وارد مغازه‌ شدن. رجینا از ریموس پرسید:
- اونا‌ کین؟ می‌شناسی‌شون؟
ریموس سری تکون‌ داد و...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

Sepideh.T

کاربر برتر
سطح
30
 
ارسالی‌ها
2,443
پسندها
18,978
امتیازها
53,173
مدال‌ها
28
  • نویسنده موضوع
  • #7
- چوب‌دستی مناسب تو همینه، چوب آبنوس با هسته پر ققنوس... .
الیوندر به قیافه‌ گیج‌ رجینا‌ نگاهی‌ انداخت و ادامه‌ داد:
- می‌خوای در موردش بیشتر بدونی؟
رجینا سری تکون داد و گفت:
- البته.
آقای الیوندر‌ به کتاب بزرگی رو آورد و روی میز پیشخوان گذاشت و صفحه‌ رو باز کرد و گفت:
- همینه‌.
رجینا جلوتر‌ رفت و پرسید:
- خودتون‌ این کتاب رو نوشتین؟
- به کمک‌ یکی از دوستانم‌ توی برزیل.
رجینا‌ شروع کرد به خوندن‌ متن‌.
- آبنوس، این چوب سیاه رنگ ظاهر و شهرتی تحسین برانگیز دارد و در سطح بالایی مناسب تمام جادوهای‌ مبارزه‌ای و تغییر شکل است. آبنوس در دستان کسانی خوشحال و شاد است که شجاعت خودشان بودن را دارند. دارندگان چوب‌دستی آبنوس که معمولا افراد ناسازشگر، منحصر به فرد و کسانی هستند که به راحتی با شرایط...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

Sepideh.T

کاربر برتر
سطح
30
 
ارسالی‌ها
2,443
پسندها
18,978
امتیازها
53,173
مدال‌ها
28
  • نویسنده موضوع
  • #8
همون موقع صدای انفجاری‌‌ از قسمت‌ ورودی کوچه‌ دیاگون‌ که نزدیک به مغازه‌ جغد فروشی بود اومد.
- آره خیلی کمتر‌ شده‌.
لیال‌ این‌ رو گفت و رو به ریموس و رجینا گفت:
- برید‌ اون‌ گوشه‌ قایم‌ بشید و تا دنبالتون‌ نیومدم‌ بیرون‌ نیاید‌.
و چوب‌دستی‌ خودش رو در آورد و همراه با آقای الیوندر از مغازه خارج شد. صدای جیغ‌ و همهمه‌ی مردم از هر طرف به گوش می‌رسید. چندتا‌ از شیشه‌های مغازه آقای الیوندر بخاطر اصابت‌ طلسم‌‌های مرگ‌خوارها‌ شکسته‌ بود. رجینا‌ و ریموس‌ قسمت پشتی‌ مغازه بودن و کسی اون‌ها‌ رو از بیرون‌ نمی‌دید. بعد از چند دقیقه ریموس گفت:
- رجینا‌ تو همین‌جا بمون‌ من میرم‌ پیش‌ بابا.
همون موقع صدای شکستن‌ شیشه‌های مغازه اومد که باعث شد رجینا‌ جیغ بزنه‌ و بگه:
- دیوونه‌ شدی؟
- نترس، یه...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

Sepideh.T

کاربر برتر
سطح
30
 
ارسالی‌ها
2,443
پسندها
18,978
امتیازها
53,173
مدال‌ها
28
  • نویسنده موضوع
  • #9
گری‌بک‌ وارد مغازه شد و رجینا رو دید‌.
رجینا‌ با ترس به مرد درشت هیکلی که شبیه ولگردها بود و موهای‌ ژولیده‌ای داشت نگاه کرد و گفت:
- ت... تو‌... تو دیگه‌ کی هستی؟
- من همونیم‌ که برادرت‌ رو مارک‌دار کرد.
گری‌بک ریموس و رجینا رو شناخته بود؛ لبخند کریهه‌ای زد و دندان‌های تیز و سیاه‌ رنگش رو به نمایش گذاشت. صدای گری‌بک لرزان‌، دورگه‌ و شبیه پارس‌ سگ‌ بود.
- عمو‌ فنریر رو که‌ شناختی‌، مگه نه؟
صدای لیال‌ توی سر رجینا اکو‌ می‌شد:
- فنریر بی‌رحم ترین گرگینه دنیاست و ماموریتش گاز گرفتن و آلوده کردن دیگران، مخصوصا‌ بچه‌هاست... اون می‌خواد اون‌قدر گرگینه خلق کنه که بتونه بر جادوگرها پیروز بشه!
رجینا نگاهش به چوب‌دستیش‌ افتاد‌ و اون‌‌رو برداشت. گری‌بک با تمسخر گفت:
- مدل چوب‌‌دستی گرفتنت‌ نشون...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

Sepideh.T

کاربر برتر
سطح
30
 
ارسالی‌ها
2,443
پسندها
18,978
امتیازها
53,173
مدال‌ها
28
  • نویسنده موضوع
  • #10
رجینا شروع کرد به جیغ زدن‌ و گریه کردن‌؛ دستش‌ خیلی می‌سوخت‌ و خون‌ریزی داشت! رجینا چوب‌دستیش‌ رو‌ بالا آورد و با تمام‌ توانش‌ اون‌رو توی گوش راست‌ گری‌بک‌ فرو برد. گری‌بک دست از گاز گرفتن‌ رجینا‌ برداشت‌ و شروع به فریاد زدن‌ و دست‌هاش رو روی گوش‌ خونیش‌ گذاشت! رجینا‌ رو بلند و به سمت قفسه چوب‌دستی‌ها پرت کرد؛ چندتا‌ از چوب‌دستی‌ها‌ روی رجینا‌ افتاد. گری‌بک نفس‌های بلند و صدا داری‌ می‌کشید‌؛ الان فقط تنها هدفش کشتن‌ رجینا‌ بود! داشت‌ به سمت رجینا حمله‌ور می‌شد که‌ شخصی‌ گفت:
- گمشو‌ بیرون‌ سگ‌!
رجینا‌ به پسری که این‌ حرف‌رو زده بود نگاه‌ کرد.
- این یه تسویه حساب شخصیه‌، به تو ربطی نداره روزیر‌.
- کروشیو‌.
رجینا‌ همون‌طور که‌ دستش‌ رو گرفته بود تا از خون‌ریزیش و جلوگیری‌ کنه‌ به‌...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

عقب
بالا