- ارسالیها
- 617
- پسندها
- 7,283
- امتیازها
- 21,973
- مدالها
- 18
- نویسنده موضوع
- #11
وقتی دبیری قبول نشدم، برادرم اتفاقا خوشحال بود. عین جملهاش رو به یاد دارم.
- آخه ماهی چس مثقال حقوق معلمی بندازن جلوت، هر روز با دویست تا بچه تخس و لجباز سر و کله بزنی. آخرش به کجا میرسی؟
برادرم بیراه نمیگفت. واقعیت این بود که با حقوق معلمی حتی نمیشه تو شهرستان سر کرد، چه برسه به تهران که هزینه ها سر به فلک میکشه. اما هنوز سودای اون لقب آقا معلم و استاد و درس دادن و سر و کله زدن با بچه ها تو کله خراب من بود.
همینطور که وسط راه داشتم میرفتم، طرف های کوچه شریعت یکهو ماشین خاموش شد. دقیقا وسط کوچه! هرچی استارت زدم روشن نشد. من موندم و دوتا دست و یک کله، که چه گلی به سرم بگیرم! پیاده شدم. کاپوت ماشین رو بالا زدم. به قطعات ماشین نگاه کردم، دو سالی بود که این ۲۰۶ آبی رنگ زیر پام بود،...
- آخه ماهی چس مثقال حقوق معلمی بندازن جلوت، هر روز با دویست تا بچه تخس و لجباز سر و کله بزنی. آخرش به کجا میرسی؟
برادرم بیراه نمیگفت. واقعیت این بود که با حقوق معلمی حتی نمیشه تو شهرستان سر کرد، چه برسه به تهران که هزینه ها سر به فلک میکشه. اما هنوز سودای اون لقب آقا معلم و استاد و درس دادن و سر و کله زدن با بچه ها تو کله خراب من بود.
همینطور که وسط راه داشتم میرفتم، طرف های کوچه شریعت یکهو ماشین خاموش شد. دقیقا وسط کوچه! هرچی استارت زدم روشن نشد. من موندم و دوتا دست و یک کله، که چه گلی به سرم بگیرم! پیاده شدم. کاپوت ماشین رو بالا زدم. به قطعات ماشین نگاه کردم، دو سالی بود که این ۲۰۶ آبی رنگ زیر پام بود،...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش