• تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

در حال تایپ رمان لحظه‌های پُر دردسر | سیده مریم حسینی کاربر انجمن یک رمان

miss_marynovel

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال
تاریخ ثبت‌نام
22/7/21
ارسالی‌ها
588
پسندها
6,142
امتیازها
21,973
مدال‌ها
16
سطح
13
 
  • نویسنده موضوع
  • #201
مریم با غضب گفت:
- خیلی خری!
جلوتر رفتم و محکم روی بازوش کوبیدم که «آخ» بلندی گفت. پوستش این‌قدر سفید و حساس بود که فوری قرمز شد.
- موندم توی بی‌ادب کجا مدرک بهت دادن؟
مریم با شیطنت جواب داد:
- دقیقا همونجایی که به تو دادن.
- جواب ندی نمیشه نه!
- نوچ می‌دونی که روزم شب نمی‌شه.
یه شلوار ورزشی مشکی خطدار به همراه یه تیشرت سفید تن کرد، دیگه مهلت ندادم سیوشرتش هم بپوشه و دستش رو کشیدم، روی تخت پرت کردم.
- زود بگو قضیه چیه؟
- دختر تو آخر فوضولایی!
- حالا که می‌دونی زودتر بگو.
چشم‌هام رو ریز کردم و مستقیم به چشم‌هاش خیره شدم تا یه وقت چاخان نگه.
با مکث کوتاهی، دست‌هاش رو در هم قفل کرد و شروع به گفتن کرد.
با هر کلمه‌ای که می‌گفت این ابروی من صد متر بالا می‌پرید، این دیگه چه سمی که من شنیدم؟...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش

miss_marynovel

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال
تاریخ ثبت‌نام
22/7/21
ارسالی‌ها
588
پسندها
6,142
امتیازها
21,973
مدال‌ها
16
سطح
13
 
  • نویسنده موضوع
  • #202
امیر ناله‌کنان گفت:
- آی آی، گوشم... ول کن آی آی.
مریم از خنده پهن تخت بود و های های می‌خندید.
- ولش کن دختر، به خودت رفته!
اشاره نامحسوس به چند دقیقه قبل کرد.
چپ چپ نگاهش کردم و دستم رو از روی گوشش برداشتم که با چشم‌های ریز شده و بینی چین‌خورده با حرص گفت:
- اگه به مامان نگفتم.
همچین بهش چشم غره رفتم که ساکت شد.
- خوب آقای بی‌ادب تعریف کن.
امیر: اوم، خوب من گشنمه هیچکس بهم غذا نمی‌ده.
خدایی همه برادر دارن ماهم یه نمونه‌ی بارزش رو داریم، اصلا نمونه کامل!
سری از تاسف براش تکون دادم و به مریم اشاره کردم به پایین بریم.
زیپ سیوشرتم رو کامل بستم چون یه لحظه حس کردم یه سوز سرما به بدنم خورد.
***
همه مثل بچه‌های خیلی خوب( تعریف الکی) نشسته بودیم و شاممون رو می‌خوردیم البته دستپخت شخص ثالثی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا