شاعرانه مجموعه شعر ترکش افکار | سمیرا محمدی کاربر انجمن یک رمان

Samira-M · 6/7/22

آن چنان محو تماشای تواَم
که بگویم همهٔ قافیه‌هایم به درک
به درک شیشهٔ اشعار من افتاد به خاک
وَ تمامی غزل‌های دلم خورده ترک

Samira-M · 20/7/22

شاید اینبار به دنبال شروعی دیگر
غمِ تکراری ایام به پایان برسد...

Samira-M · 12/8/22

باز محکوم به این جمعــــه‌های دلگیرم
غروب و آه ندارد ،من از خودم سیرم

Samira-M · 31/8/22

صحبت از خسته‌گیم کوه بِهَم میریزد
چشمهٔ خشک نگاهی که به نَم میریزد

Samira-M · 23/10/22

من با گذشتن از تو، خود را خراب کردم
کِی تکیه میتوان کرد؟ دیوار بی کسی را

Samira-M · 20/12/22

خسته‌‌ام کاش که فرهاد ببیند مارا
روز تلخ است، بگوید شب شیرین کجاست؟

Samira-M · 24/1/23

اینجا خیالی پشت سر مانده
از بین افعالم، گذر مانده

رفتم، روم تا آخر دنیا
شاید فقط راه سفر مانده

Samira-M · 26/1/23

سر به سرِ وجودِ من، درد شد از خیال تو
تَرکِش خاطرم شده، فکرِ دلِ مُحالِ تو

Samira-M · 31/3/23

باران پاییزی امسالم
بدیمنی پایان یک فالم
در حسرت افتادن و رفتن
من میوه‌ی جا مانده‌ی کالم

Samira-M · 7/6/23

من از دردی به درد دیگری چون میگریزم حیف
ولی افسوس آنجا است که دیگر بر نمیگردم