- ارسالیها
- 273
- پسندها
- 6,969
- امتیازها
- 21,013
- مدالها
- 11
- سن
- 19
- نویسنده موضوع
- #21
اینبار هنریک اقدام کرد و دکمهی نقرهای آیفون را فشرد. اما پیش از اینکه کلماتی که برای متقاعد کردن جولیا پشت سر هم چیده بود، به زبان بیاورد، درب فلزیِ سفید رنگ خانه با صدای تیکی باز شد. هنریک نیم نگاهی به آسکار و کلارا که هردو با چهرههایی متعجب به او زل زده بودند، انداخت و درب نیمه باز را هل داد و وارد خانه شد. کلارا ابرویی بالا انداخت و خواست وارد خانه شود که آسکار نامش را صدا زد. سرش را به سوی آسکار که پشت سرش قرار داشت، گرداند و منتظر به او نگریست. آسکار با دستانش به خودش اشاره کرد و گفت:
- به نظرت من به اندازهی هنریک خوشتیپ نیستم یا...نکنه صدام خشنه؟
کلارا تیپ خاکستری و مشکی آسکار را برانداز کرد و با آن شالگردن خاکستریِ معروفش، بعید میدانست که خوشتیپ نباشد و در مورد صدایش...او...
- به نظرت من به اندازهی هنریک خوشتیپ نیستم یا...نکنه صدام خشنه؟
کلارا تیپ خاکستری و مشکی آسکار را برانداز کرد و با آن شالگردن خاکستریِ معروفش، بعید میدانست که خوشتیپ نباشد و در مورد صدایش...او...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.