متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.
  • تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

در حال تایپ رمان جوخه‌ی بزهکاران | کار گروهی کاربران انجمن یک رمان

KiyaraSh

کاربر انجمن
سطح
12
 
ارسالی‌ها
273
پسندها
6,969
امتیازها
21,013
مدال‌ها
11
سن
19
  • نویسنده موضوع
  • #21
اینبار هنریک اقدام کرد و دکمه‌ی نقره‌ای آیفون را فشرد. اما پیش از اینکه کلماتی که برای متقاعد کردن جولیا پشت سر هم چیده بود، به زبان بیاورد، درب فلزیِ سفید رنگ خانه با صدای تیکی باز شد. هنریک نیم نگاهی به آسکار و کلارا که هردو با چهره‌هایی متعجب به او زل زده بودند، انداخت و درب نیمه باز را هل داد و وارد خانه شد. کلارا ابرویی بالا انداخت و خواست وارد خانه شود که آسکار نامش را صدا زد. سرش را به سوی آسکار که پشت سرش قرار داشت، گرداند و منتظر به او نگریست. آسکار با دستانش به خودش اشاره کرد و گفت:
- به نظرت من به اندازه‌ی هنریک خوشتیپ نیستم یا...نکنه صدام خشنه؟
کلارا تیپ خاکستری و مشکی آسکار را برانداز کرد و با آن شالگردن خاکستریِ معروفش، بعید می‌دانست که خوشتیپ نباشد و در مورد صدایش...او...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : KiyaraSh

KiyaraSh

کاربر انجمن
سطح
12
 
ارسالی‌ها
273
پسندها
6,969
امتیازها
21,013
مدال‌ها
11
سن
19
  • نویسنده موضوع
  • #22
ابروهای بورش از هم فاصله گرفتند و جایش را لبخندی ملیح روی لبان نسبتاً نازک و بی‌رنگش گرفت. دستانش را به داخل جیب کت جین آبی آسمانی‌اش هدایت کرد، یک پله بالا رفت و به هنریک نزدیک‌تر شد. نگاه خوش‌رنگش را به چشمان تیره‌ی هنریک دوخت و گفت:
- و قانونی وجود داره که منو مجبور به پاسخگویی کنه؟
چند لحظه منتظر ماند و سکوت هنریک را که دید، لبخندش وسعت یافت و درحالی که شانه بالا می‌انداخت عقب رفت و سپس چرخید تا هرچه زودتر خودش را از شر این مزاحمت تکراری خلاص کند که کلارا سد راهش شد. لبخند از روی لبش کنار رفت و بی‌حرکت خیره‌ی نگاه مشکی و خشن کلارا ماند.
- قانون؟
سری تکان داد و درحالی که تنها پله‌ای که بین او و جولیا فاصله انداخته بود، بالا می‌رفت، گفت:
- آره شاید قانونی وجود نداشته باشه(دستش را...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : KiyaraSh

Maryam.Shakibaei

کاربر انجمن
سطح
12
 
ارسالی‌ها
266
پسندها
6,000
امتیازها
21,263
مدال‌ها
14
سن
21
  • #23
(آخ) ملایمی که از بین لبان هلویی رنگ کلارا خارج می‌شد، همزمان شد با گشاد شدن چشمان دریایی آسکار. جولیا که خود از این حرکت ناگهانی جا خورده بود، آب دهانش را فرو داد و با مردمک‌هایی لرزان نگاهش را به کلارا و آستین پاره شده‌اش داد. دست آسکار با نگرانی پشت کلارا نشسته و او را صاف روی پله نشاند.
- حالت خوبه؟
چشمکِ ریز و دردآلود کلارایی که حالا پشتش به جولیا بود، گیجیِ آسکار را بیشتر می‌کرد. حواس پرت‌تر از این حرف‌ها بود که نقشه‌ی کلارا را بفهمد. نگاه نگران هنریکی که قدری جلو آمده تا حال کلارا را جویا شود، با گنگیِ مشهود در چهره‌ی آسکار تلاقی پیدا کرد. این آرامش از کلارای جسور و ابهام چهره‌ی آسکار جرقه‌ای در ذهن هنریک زده و موجب شد سرجایش بایستد. درحالی که پله‌ای بالاتر از جولیا قرار گرفته...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Maryam.Shakibaei

Maryam.Shakibaei

کاربر انجمن
سطح
12
 
ارسالی‌ها
266
پسندها
6,000
امتیازها
21,263
مدال‌ها
14
سن
21
  • #24
تیک عصبی که پلک جولیا را بالا و پایین می‌کرد در کنار پوزخند صدادارش، عصبانیت را در چهره‌اش به نمایش می‌گذاشت.
- نمی‌فهمم قصدتون از پیچوندن این قضیه چیه! هر دو می‌دونیم که این موضوع کاملاً غیرعمد بوده.
کلارا دستش را به نشانه‌ی سکوت بالا آورده و ابرویی بالا می‌اندازد.
- درهرحال من قرار نیست ازت شکایت کنم اگه فقط به چند تا از سوالات ما پاسخ بدی. فکر کنم این وقتت رو خیلی کمتر از دادگاه رفتن بگیره!
جولیا کلافه‌تر از هر وقت دیگر با یک دستش گیجگاه و وسط پیشانیش را مالاند و پله‌های پایین آمده را بدون توجه به آنها بالا رفت‌.
- بهتره عجله کنین چون من امروز اصلاً وقت ندارم.
گوشه‌ی لبان برجسته‌ی کلارا پیروزمندانه انحنا یافت و آسکار که حالا متوجه قضیه شده بود، با حالت پوکر نگاه را بین هنریک و...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Maryam.Shakibaei

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا