• تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

رتبه اول BDY مجموعه دلنوشته‌های بید بی‌مجنونی در من قدم می‌زند | فاطمه محمدی اصل کاربر یک رمان

fatemehm.asl

گوینده آزمایشی + میکسر آزمایشی
نویسنده ادبیات
تاریخ ثبت‌نام
25/1/22
ارسالی‌ها
251
پسندها
1,608
امتیازها
10,013
مدال‌ها
10
سطح
9
 
  • نویسنده موضوع
  • #1
« به نام خداوند بید‌های عاشق»
دلنوشته‌های: بید بی‌مجنونی در من قدم می‌زند
به قلم:
فاطمه محمدی اصل
سطح: برگزیده، رتبه اول مسابقات BDY

1000002620 (3).jpg

مقدمه:
عاق ارغوانا سر انجام دامان زمستان را می‌گیرد.
حالا او کوله خجل به دوش خمیده دور می‌شود.
این‌جا بهار می‌شود، آفتاب می‌تابد و...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : fatemehm.asl

روناهی

نویسنده انجمن + نویسنده‌ی ادبیات
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
27/7/18
ارسالی‌ها
1,421
پسندها
26,287
امتیازها
47,103
مدال‌ها
56
سن
22
سطح
33
 
  • #2
•| بسم رب القلم |•
آنچه از دل برآید، لاجرم بر دل نشیند...
a42826_24585360F9-867A-4DA0-88B2-83D77F96EB7C.jpeg

نویسنده‌ی عزیز، بی‌نهایت خرسندیم که دلنوشته‌های زیبایتان را در انجمن «یک رمان» به اشتراک می‌گذارید.
خواهشمندیم پیش از پست‌گذاری و شروع دلنوشته‌، قوانین بخش «دلنوشته‌های کاربران» را به خوبی مطالعه بفرمایید.
***

قوانین بخش دلنوشته‌ی کاربران"
پس از گذشت حداقل ۲۰ پست از دل‌نوشته، می‌توانید در تاپیک زیر...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : روناهی

fatemehm.asl

گوینده آزمایشی + میکسر آزمایشی
نویسنده ادبیات
تاریخ ثبت‌نام
25/1/22
ارسالی‌ها
251
پسندها
1,608
امتیازها
10,013
مدال‌ها
10
سطح
9
 
  • نویسنده موضوع
  • #3
بخش اول:
از شرقی غمگین به عزیز رفته‌ام!

شب داج به فلک رسید.
مهتاب پر فروغ را نوشیدم، افکار مغشوشم را بوسه زدم و گلدان‌های رنگی میخک را به دلجویی آسوده خواباندم.
چشم به راه می‌مانم تا ستاره‌های توهم در دل فلک جوانه بزنند و من در خیالم تو را تنگ به آغوش شیدا بکشم.
این بین یک به یک غزل‌های نوشته شده‌ِ
تحسر را نادیده می‌گیرم... .


مغشوش: پریشان
تحسر: افسوس
 
آخرین ویرایش
امضا : fatemehm.asl

fatemehm.asl

گوینده آزمایشی + میکسر آزمایشی
نویسنده ادبیات
تاریخ ثبت‌نام
25/1/22
ارسالی‌ها
251
پسندها
1,608
امتیازها
10,013
مدال‌ها
10
سطح
9
 
  • نویسنده موضوع
  • #4
نگاهم نکن!
در چشم‌های زنی غمگین که من باشم، واژه‌‌ای پیدا نخواهی کرد که با آن جهانت را زینت ببخشی، حقیقت این است که من پژمرده‌تر از آنم که واژه‌ای گرم بشوم.
فقط می‌نویسم چون او نویسنده بود... .
با روانیس روی اولین خط رقاصندم:
«این اغاز، همان مرگِ من است.»
 
آخرین ویرایش
امضا : fatemehm.asl

fatemehm.asl

گوینده آزمایشی + میکسر آزمایشی
نویسنده ادبیات
تاریخ ثبت‌نام
25/1/22
ارسالی‌ها
251
پسندها
1,608
امتیازها
10,013
مدال‌ها
10
سطح
9
 
  • نویسنده موضوع
  • #5
می‌خوانی عزیز از دست رفته‌ام؟
من همان نور درگیر تاریکی‌ها هستم که هر وقت در هجوم بی‌رحمانه افکار قلم به دست گرفت، کاغذهایش را خون رنگین کرد، آن زن مبهم نویس که نوشت‌هایش تا قبل از تو منطق را فریاد می‌کشید و حالا دیوانه می‌نویسد!​
 
آخرین ویرایش
امضا : fatemehm.asl

fatemehm.asl

گوینده آزمایشی + میکسر آزمایشی
نویسنده ادبیات
تاریخ ثبت‌نام
25/1/22
ارسالی‌ها
251
پسندها
1,608
امتیازها
10,013
مدال‌ها
10
سطح
9
 
  • نویسنده موضوع
  • #6
شرقی غمگینی که من باشم، نشسته در ایوان خانه هر دقیقه می‌گوید اشک‌های از مژه رانده شده‌ِ بعد از رفتن تو را می‌شود هزاران بار بوسه زد، ناز داد،قربان رفت.
او می‌گوید می‌شود قطره‌قطره‌اش را در قوطی نگه داشت و تماشا کرد؛ چون یاد بود تو را در سینه دارد.
عزیز رفته‌ام با هر اشکی که بعد از رفتن تو ریخته شد، غزل‌ها می‌شود نوشت... .​
 
آخرین ویرایش
امضا : fatemehm.asl

fatemehm.asl

گوینده آزمایشی + میکسر آزمایشی
نویسنده ادبیات
تاریخ ثبت‌نام
25/1/22
ارسالی‌ها
251
پسندها
1,608
امتیازها
10,013
مدال‌ها
10
سطح
9
 
  • نویسنده موضوع
  • #7
عزیز من، تو از دست رفته‌ای و اکنون، شومینه چوبی برای آتش گرفتن ندارد؛ تو از دستانم رفته‌ای و اینجا پرستویی در کوچ سقوط کرده‌.
تو، عزیز من رفته‌ای و مورچه‌ها تمام شیرینی‌هایمان را خورده و شیشه قاب عکسمان ترک برداشته!
ای عزیز از دست رفته‌ام بعد از نبود تو من بید بی‌مجنونی شده‌ام که همه این چیزها را در کالبدش تجربه کرده... .​
 
آخرین ویرایش
امضا : fatemehm.asl

fatemehm.asl

گوینده آزمایشی + میکسر آزمایشی
نویسنده ادبیات
تاریخ ثبت‌نام
25/1/22
ارسالی‌ها
251
پسندها
1,608
امتیازها
10,013
مدال‌ها
10
سطح
9
 
  • نویسنده موضوع
  • #8
امروزِ کسی در خانه را کوبید.
با خود واویلا گفتم و زیر تخت پنهان شدم.
خیال می‌کردم آن پرستارِ نامهربان است، که آمده باز قرص‌هایم را به زور در دهانم بچپاند؛ اما فهمیدم اشتباهی در را کوبیدند... .
با این حال دلم می‌خواست ورق برمی‌گشت؛ من دختری جوان در آستانه نامزدی با محبوب‌ترین نویسنده‌ام بودم، که جانم را می‌برد و با هر خنده برمی‌گرداند؛ اما واقعیت، چیزی جز توهم و آشفتگی ِذهنی من نیست که همین حالا، فقط می‌شود آن را نوشت و قورت داد!
این اشفتگی تنها همراه وفادار من است.​
 
آخرین ویرایش
امضا : fatemehm.asl

fatemehm.asl

گوینده آزمایشی + میکسر آزمایشی
نویسنده ادبیات
تاریخ ثبت‌نام
25/1/22
ارسالی‌ها
251
پسندها
1,608
امتیازها
10,013
مدال‌ها
10
سطح
9
 
  • نویسنده موضوع
  • #9
قهوه‌‌ای که در فنجان نخودی رنگ برایت ریختم را نخوردی؛ شال گردنی که برایت در سوسو شب گرگ زده با دستانی سرما دیده بافتم را نخواستی.
غزل‌هایم را چه، خواندی؟
اشک‌های‌ داوودیم را چطور، دیدی؟
اعتراف مکن بگذار خودم بگویم:
 نه مرا خواندی و نه دیدی،
نه مرحمت بخشیدی و نه بوسیدی،
لحظه‌ای برای تبسم صبر نکردی؛
هم قدم پرستو‌های مهاجر شدی و ساز رفتن نواختی.
ما چه ساده‌ایم که بی‌مجنون، با بیدی جفاجو، لیلی شدیم.
 
آخرین ویرایش
امضا : fatemehm.asl

fatemehm.asl

گوینده آزمایشی + میکسر آزمایشی
نویسنده ادبیات
تاریخ ثبت‌نام
25/1/22
ارسالی‌ها
251
پسندها
1,608
امتیازها
10,013
مدال‌ها
10
سطح
9
 
  • نویسنده موضوع
  • #10
و تو را به واقعی‌ترین، لحظه‌ واقعی به یاد دارم؛ ولی دلیل نمی‌شود که ندانم تو هیچگاه برایم دلتنگ نشدی؛ همیشه کتاب‌هایت را در کارتون آماده رفتن گذاشتی، بند کفش‌هایت را بستی و از من بیشتر دور شدی.
من احمقم که می‌گویم هر وقت خواستی به دنبالم بیا... .
زیر تنها درختِ بید مجنون حیاط می‌‌ایستم،
همان‌جایی که وقتی قهر بودیم آشتی می‌کردیم.
بیا و من را بغل بگیر،
اجازه نده از جهانم که شما باشی دورتر بشوم.​
 
آخرین ویرایش
امضا : fatemehm.asl

موضوعات مشابه

عقب
بالا