نویسندگان، مهندسان روح بشریت هستند.
  • تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

طومار آناهیتایی ادبیات: BDY مجموعه دلنوشته‌های بید بی‌مجنونی در من قدم می‌زند | فاطمه محمدی اصل کاربر یک رمان

fatemehm.asl

نویسنده ادبیات
سطح
9
 
ارسالی‌ها
187
پسندها
1,210
امتیازها
8,133
مدال‌ها
9
  • نویسنده موضوع
  • #11
می‌خوانی عزیز از دست رفته‌ام؟
من همان نور درگیر تاریکی‌ها هستم که هر وقت در هجوم بی‌رحمانه افکار قلم به دست گرفت، کاغذهایش را خون رنگین کرد، آن زن مبهم نویس که نوشت‌هایش تا قبل از تو منطق را فریاد می‌کشید و حالا دیوانه می‌نویسد!
 
آخرین ویرایش
امضا : fatemehm.asl

fatemehm.asl

نویسنده ادبیات
سطح
9
 
ارسالی‌ها
187
پسندها
1,210
امتیازها
8,133
مدال‌ها
9
  • نویسنده موضوع
  • #12
کشور جانم، عزیزم رفته است... .
تمام ثانیه‌های امروز که مجنونم برای آخرین بار گل گلدان‌ سفید را آب داد و کلاف کاموا مقابل مخمل انداخت به یاد می‌سپرم!
احوالاتم مشابه ورق سفیدیست که مورد هجوم کلمات بیگانه و زشت قرار گرفته است، یا که روان نویس جوهر پس داده و من نمی‌دانم از حمله واژگان بگریستم یا از نا امیدی بمیرم.
از همه اسفناک‌تر می‌دانی چیست کشور جان؟
پیراهن راه راه جدید عزیزم کادو شده در کمد انتظارش را می‌کشد.
درست بعد از بستن در و رفتنش نامه‌‌رسان کتاب‌هایی که با هم قرار بود بخوانیم را آورد.
اصلا همین دیروز کیک گیلاس پختیم و با دستانش گیلاس‌ها را شبیه گوشواره به گوشم آویخت... .
گمان نکن که رفتی و همه چیز خاتمه یافت.
امشب در خوابم مرزها را برای بوسیدن سایه مژگانت...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : fatemehm.asl

fatemehm.asl

نویسنده ادبیات
سطح
9
 
ارسالی‌ها
187
پسندها
1,210
امتیازها
8,133
مدال‌ها
9
  • نویسنده موضوع
  • #13
معجزه بودی در من، شبیه معجزه حضرت‌ ابراهیم همان‌گونه که بی‌رحمانه پیراهنم در آتشی سرخ می‌سوخت، خنیاگر به میان آمدی و آتش گلستان شد. به سان باران در کویر، برف در جنوب، نور در اعماق تاریکی، تو معجزه بودی در من نظیرِ لبخندی که در میان اشک‌های خودسر سبز می‌شود،
غمی که شب‌هایم را به بند می‌کشد و سپس خالق تمام اشعار مبهم این زن دیوانه نویس می‌شود.
اگر معجزه‌ی تو نبود هیچ دلنوشته‌ای امروز به میان آخرین ورق‌های دفتر سرزمین من نمی‌آمد!
 
آخرین ویرایش
امضا : fatemehm.asl

fatemehm.asl

نویسنده ادبیات
سطح
9
 
ارسالی‌ها
187
پسندها
1,210
امتیازها
8,133
مدال‌ها
9
  • نویسنده موضوع
  • #14
من او را سبز خوش رنگی می‌دیدم.
به سبزی برگ‌های بید مجنون، که مجنونی نداشتند.
او را تاک های نرسیده انگور در بهار می‌خواندم
و او در مقابل مرا شبیه غم سرسختی که نمی‌شکست می‌خواند.
آن روز نمی‌توانستم کلماتش را معنا کنم؛ تا آن که در جنگل رهایم کرد و چکاوک‌ها برایم غصه خوردند.
اگر امروز بپرسی غمی که نمی‌شکند چیست، می‌گویم همان پیچک زخمی که می‌گرید، فرو می‌ریزد و روز به روز خمیده تر می‌شود و سپس از تمام درد‌ها می‌گذرد و کنار همان بید‌‌های تنها در سبزی مجنون رفته غنچه سفید میدهد‌.
او را یار له می‌کند؛ اما صلح می‌طلبد!
 
آخرین ویرایش
امضا : fatemehm.asl

fatemehm.asl

نویسنده ادبیات
سطح
9
 
ارسالی‌ها
187
پسندها
1,210
امتیازها
8,133
مدال‌ها
9
  • نویسنده موضوع
  • #15
عزیز از دست رفته من، اینجا دگر چیزی نیست
جز یک منِ باقی مانده که تو از گوشه و کنار‌ه‌هایش سرازیر می‌شوی.
یک من پریشان حال که با دستانی زخمی و خونین هنوز هم خاطرات تو را سخت به سینه می‌فشارد تا قلبش عاشق بماند!
افسوس که هوز باور نکرده‌ام رفتی
تا باند به دور زخم دستانم ببندم و خاطرات خار‌دارت را در بیابان رها کنم.
افسوس که ما خاطرات مرده را زنده نگه می‌داریم و خود را می‌کشیم!
 
آخرین ویرایش
امضا : fatemehm.asl

fatemehm.asl

نویسنده ادبیات
سطح
9
 
ارسالی‌ها
187
پسندها
1,210
امتیازها
8,133
مدال‌ها
9
  • نویسنده موضوع
  • #16
محنت به شکلی در من جای گرفته که اگر بخواهم آن را از خود جدا کنم. هیچ‌ چیز از من باقی نمی‌ماند.
جز قطره اشک های نمین، غزل‌های خوانده نشده.
تنها می‌خواستم آن سپیدی باشم که برای شب‌های قیرگون می‌نویسد تا راه روشن را به ستاره‌های گم شده نشان بدهد.
افسوس که بیدی بی‌مجنون شده خودم را هم میان سیاهی گم شدم.
امیدوارانه امید دارم ستاره‌ها مرا نجات می‌دهند.
اگر آنها نتوانستند کلمات هنوز هم اینجا حضور دارند.
 
آخرین ویرایش
امضا : fatemehm.asl

fatemehm.asl

نویسنده ادبیات
سطح
9
 
ارسالی‌ها
187
پسندها
1,210
امتیازها
8,133
مدال‌ها
9
  • نویسنده موضوع
  • #17
من چه ساده لوحانه برای فتح آغوشت
عمری خیالت را به آغوش کشیدم.
برای هر دم نفست
نفسی در سینه حبس کردم.
تو بر زمین افتادی من به‌جایت زخم خوردم.
نرفتی از خاک خاطرم
در آتش‌گاه نافرجام عشقت سوختم
بجز مشتی خاکستر از من چیزی نماند دیگر
کاش قدری نگاهم می‌کردی
آنگاه حسرتی بر دل این خاکستر نمی‌ماند.
 
آخرین ویرایش
امضا : fatemehm.asl

fatemehm.asl

نویسنده ادبیات
سطح
9
 
ارسالی‌ها
187
پسندها
1,210
امتیازها
8,133
مدال‌ها
9
  • نویسنده موضوع
  • #18
یادم مانده تو گفته بودی
ای کاش آدم‌ نبودیم تا راه رفتن را ندانیم.
من هزاران بار خواسته بودم
برگه‌های کتاب غرور و تعصب باشم.
نوشته‌های شاملو برای آیدا باشم.
شعرهای گفته شده ویلیام شکسپیر باشم.
اندوه غم انگیز امیر علی از مرگ نوشین باشم.
اشک‌های شور درگیر قافیه غزل‌ها باشم.
می‌خواستم زندگی و مرگ باشم، خنده و دیوانگی باشم؛ ولی آدم نباشم!


( امیرعلی و نوشین فیلم لاتاری)
 
آخرین ویرایش
امضا : fatemehm.asl

fatemehm.asl

نویسنده ادبیات
سطح
9
 
ارسالی‌ها
187
پسندها
1,210
امتیازها
8,133
مدال‌ها
9
  • نویسنده موضوع
  • #19
تو می‌روی بید‌ها، بی‌مجنون می‌شوند
پشت پایت ابر، باران می‌شود.
آجر به آجر خانه‌یمان خاک می‌شود.
تو آرام می‌روی دلتنگی‌ها پرواز می‌کنند.
لحظه‌ای مکث کن، برگرد و اینجا را ببین
غزل‌های این دیوانه، اشک می‌شوند!
 
آخرین ویرایش
امضا : fatemehm.asl

fatemehm.asl

نویسنده ادبیات
سطح
9
 
ارسالی‌ها
187
پسندها
1,210
امتیازها
8,133
مدال‌ها
9
  • نویسنده موضوع
  • #20
اندازه‌ اشک‌های غزل شده
اندازه قدم زدن در خیابان انقلاب
اندازه شروع یک پایان
اندازه تمام درختان بابل
اندازه اوج یک پرستو در ابرهای سپید
اندازه چال گونه‌های ارغوان
اندازه دل بزرگ دنیا، اندازه مهر مادر
اندازه موسیقی‌های سنتی شجریان
اندازه نخ سوخته سیگار های بهمن
اندازه بغض‌های یک مرد
اندازه تمام صبر یک زن
اندازه بید‌های بی‌مجنون شده
اندازه آن لحظه که میخندیدی
اندازه تمام اندازه‌های عالم
تو را دوست داشتم و تو نداشتی!
 
آخرین ویرایش
امضا : fatemehm.asl

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 1)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا