• تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

رتبه اول BDY مجموعه دلنوشته‌های بید بی‌مجنونی در من قدم می‌زند | فاطمه محمدی اصل کاربر یک رمان

fatemehm.asl

گوینده آزمایشی + میکسر آزمایشی
نویسنده ادبیات
تاریخ ثبت‌نام
25/1/22
ارسالی‌ها
251
پسندها
1,608
امتیازها
10,013
مدال‌ها
10
سطح
9
 
  • نویسنده موضوع
  • #11
پنهانی بوسه می‌‌زنم؛ نه بر پیشانی‌ات، که بر کلماتی که از یاد تو جان گرفته‌اند.
پنهانی پاره‌ای از ماهیچهِ چپ خویش را نذر راهت می‌کنم، بی‌آنکه نامی بر این نذر بگذارم؛ لاکن از لحن نگاهم خواهی دانست که عشق است!
پنهانی سر بر شانه‌ِ تو نهاده و دست‌هایم بر زلفت می‌لغزد تا غبار را از تارهایش بتکاند؛ و تو در خوابی، بی‌خبر از منی که شب‌ها برایت بیدار می‌مانم.
ای کاش تو نیز اندک شباهتی به من داشتی… .
بانگِ عاشقی زدن در این مرز، به افروختنِ کبریتی میان باران است؛ سرکشانه خاموشش می‌‌کنند.
بگذار دل‌های در سینه محبوس ما، بی‌نام و بی‌نوا، تنها به آهنگ یکدیگر بتپند؛
در نقطه‌ای از جهان، آن‌جا که هیچ دستی جز دستان ما راه نمی‌یابد.
 
آخرین ویرایش
امضا : fatemehm.asl

fatemehm.asl

گوینده آزمایشی + میکسر آزمایشی
نویسنده ادبیات
تاریخ ثبت‌نام
25/1/22
ارسالی‌ها
251
پسندها
1,608
امتیازها
10,013
مدال‌ها
10
سطح
9
 
  • نویسنده موضوع
  • #12
اندازه‌ اشک‌های غزل شده
اندازه قدم زدن در خیابان انقلاب
اندازه شروع یک پایان
اندازه تمام درختان سبز بابل
اندازه اوج یک پرستو در ابرهای سپید
اندازه چال گونه‌های ارغوان
اندازه دل بید‌های بی‌مجنون شده
اندازه موسیقی‌های اصیل ایرانی
اندازه نخ سوخته سیگارهای بهمن عزیز رفته‌ام
اندازه بغض‌های یک مرد، اندازه تمام صبر یک زن اندازه آن لحظه که میخندیدی
اندازه تمام اندازه‌های عالم
تو را دوست داشتم و تو نداشتی!​
 
آخرین ویرایش
امضا : fatemehm.asl

fatemehm.asl

گوینده آزمایشی + میکسر آزمایشی
نویسنده ادبیات
تاریخ ثبت‌نام
25/1/22
ارسالی‌ها
251
پسندها
1,608
امتیازها
10,013
مدال‌ها
10
سطح
9
 
  • نویسنده موضوع
  • #13
معجزه بودی در من، شبیه معجزه حضرت‌ ابراهیم همان‌گونه که بی‌رحمانه پیراهنم در آتشی سرخ می‌سوخت، خنیاگر به میان آمدی و آتش گلستان شد. به سان باران در کویر، برف در جنوب، نور در اعماق تاریکی، تو معجزه بودی در من نظیرِ لبخندی که در میان اشک‌های خودسر سبز می‌شود،
غمی که شب‌هایم را به بند می‌کشد و سپس خالق تمام اشعار مبهم این زن دیوانه نویس می‌شود.
اگر معجزه‌ی تو نبود هیچ دلنوشته‌ای امروز به میان آخرین ورق‌های دفتر سرزمین من نمی‌آمد!
 
آخرین ویرایش
امضا : fatemehm.asl

fatemehm.asl

گوینده آزمایشی + میکسر آزمایشی
نویسنده ادبیات
تاریخ ثبت‌نام
25/1/22
ارسالی‌ها
251
پسندها
1,608
امتیازها
10,013
مدال‌ها
10
سطح
9
 
  • نویسنده موضوع
  • #14
من او را سبز خوش رنگی می‌دیدم.
به سبزی برگ‌های بید مجنون، که مجنونی نداشتند.
او را تاک های نرسیده انگور در بهار می‌خواندم
و او در مقابل مرا شبیه غم سرسختی که نمی‌شکست می‌خواند.
آن روز نمی‌توانستم کلماتش را معنا کنم؛ تا آن که در جنگل رهایم کرد و چکاوک‌ها برایم غصه خوردند.
اگر امروز بپرسی غمی که نمی‌شکند چیست، می‌گویم همان پیچک زخمی که می‌گرید، فرو می‌ریزد و روز به روز خمیده تر می‌شود و سپس از تمام درد‌ها می‌گذرد و کنار همان بید‌‌های تنها در سبزی مجنون رفته غنچه سفید میدهد‌.
او را یار له می‌کند؛ اما صلح می‌طلبد!
 
آخرین ویرایش
امضا : fatemehm.asl

fatemehm.asl

گوینده آزمایشی + میکسر آزمایشی
نویسنده ادبیات
تاریخ ثبت‌نام
25/1/22
ارسالی‌ها
251
پسندها
1,608
امتیازها
10,013
مدال‌ها
10
سطح
9
 
  • نویسنده موضوع
  • #15
عزیز از دست رفته من، اینجا دگر چیزی نیست
جز یک منِ باقی مانده که تو از گوشه و کنار‌ه‌هایش سرازیر می‌شوی.
یک من پریشان حال که با دستانی زخمی و خونین هنوز هم خاطرات تو را سخت به سینه می‌فشارد تا قلبش عاشق بماند!
افسوس که هوز باور نکرده‌ام رفتی
تا باند به دور زخم دستانم ببندم و خاطرات خار‌دارت را در بیابان رها کنم.
افسوس که ما خاطرات مرده را زنده نگه می‌داریم و خود را می‌کشیم!
 
آخرین ویرایش
امضا : fatemehm.asl

fatemehm.asl

گوینده آزمایشی + میکسر آزمایشی
نویسنده ادبیات
تاریخ ثبت‌نام
25/1/22
ارسالی‌ها
251
پسندها
1,608
امتیازها
10,013
مدال‌ها
10
سطح
9
 
  • نویسنده موضوع
  • #16
محنت به شکلی در من جای گرفته که اگر بخواهم آن را از خود جدا کنم. هیچ‌ چیز از من باقی نمی‌ماند.
جز قطره اشک های نمین، غزل‌های خوانده نشده.
تنها می‌خواستم آن سپیدی باشم که برای شب‌های قیرگون می‌نویسد تا راه روشن را به ستاره‌های گم شده نشان بدهد.
افسوس که بیدی بی‌مجنون شده خودم را هم میان سیاهی گم شدم.
امیدوارانه امید دارم ستاره‌ها مرا نجات می‌دهند.
اگر آنها نتوانستند کلمات هنوز هم اینجا حضور دارند.
 
آخرین ویرایش
امضا : fatemehm.asl

fatemehm.asl

گوینده آزمایشی + میکسر آزمایشی
نویسنده ادبیات
تاریخ ثبت‌نام
25/1/22
ارسالی‌ها
251
پسندها
1,608
امتیازها
10,013
مدال‌ها
10
سطح
9
 
  • نویسنده موضوع
  • #17
من چه ساده لوحانه برای فتح آغوشت
عمری خیالت را به آغوش کشیدم.
برای هر دم نفست
نفسی در سینه حبس کردم.
تو بر زمین افتادی من به‌جایت زخم خوردم.
نرفتی از خاک خاطرم
در آتش‌گاه نافرجام عشقت سوختم
بجز مشتی خاکستر از من چیزی نماند دیگر
کاش قدری نگاهم می‌کردی
آنگاه حسرتی بر دل این خاکستر نمی‌ماند.
 
آخرین ویرایش
امضا : fatemehm.asl

fatemehm.asl

گوینده آزمایشی + میکسر آزمایشی
نویسنده ادبیات
تاریخ ثبت‌نام
25/1/22
ارسالی‌ها
251
پسندها
1,608
امتیازها
10,013
مدال‌ها
10
سطح
9
 
  • نویسنده موضوع
  • #18

ای کاش آدم نبودیم… .
تا گام‌هایمان بر زمین سنگین نمی‌شد،
تا خیالِ پرواز رهایمان نمی‌کرد.
می‌خواستم برگ شوم، ورق شوم، شعر شوم… .
شعرِ پنهان در نگاه شاملو برای آیدا،
واژه‌ای که شاعر در دل شب زمزمه می‌کند،
اندوهِ خاموشِ نقاشی بی‌‌انگشت،
اشکی شور که در قافیهٔ غزل‌ها گم می‌شود… .
می‌خواستم زندگی باشم و مرگ،
رنگ باشم و سایه،
خنده باشم و دیوانگی،
اما آدم…هرگز آدم نباشم.
و حالا این دلِ پر از شور،
می‌خواهد فراتر از نام و زمان برود،
می‌خواهد زیر سایهِ درخت بید مجنون،
با باران و با سکوت،
خود را در آغوش جهانش گم کند… .​
 
آخرین ویرایش
امضا : fatemehm.asl

fatemehm.asl

گوینده آزمایشی + میکسر آزمایشی
نویسنده ادبیات
تاریخ ثبت‌نام
25/1/22
ارسالی‌ها
251
پسندها
1,608
امتیازها
10,013
مدال‌ها
10
سطح
9
 
  • نویسنده موضوع
  • #19
آن سوی مرزهای فراموشی ایستاده بودی.
تمام دل نگرانی من خاموشی ناز نگاهت بود.
گمراه بودم، نمی‌دانستم برای بوسیدن لبخند‌هایت شعر بگویم یا محو چین گوشه چشمانت، غرق شوم.
راه فراری نبود. چشم‌هایم، لبانم حرف‌های بسیاری داشت برای گفتن؛
اما تمام کلمات گم شدن در لحظه به آغوش گرفتنت... .
فقط چند نفس فاصله برای خواندن آخرین بیت غزل از اشک‌هایم بود.
تو را سخت به سینه فشردم و تمام سمرهایم ناگهان پایان یافت. از رویایت برخاستم و هاج و واج به نبودنت خیره ماندم.​
 
آخرین ویرایش
امضا : fatemehm.asl

fatemehm.asl

گوینده آزمایشی + میکسر آزمایشی
نویسنده ادبیات
تاریخ ثبت‌نام
25/1/22
ارسالی‌ها
251
پسندها
1,608
امتیازها
10,013
مدال‌ها
10
سطح
9
 
  • نویسنده موضوع
  • #20
تو می‌روی و بیدها بی‌مجنون می‌‌شوند؛
می‌روی و پشت پایت، ابرها بغض می‌کنند و باران از پی قدم‌هایت می‌بارد.
می‌روی و خانه‌یمان، آجر به آجر، به خاک بدل می‌شود؛
دیوارها از هم فرو می‌پاشند، پنجره‌ها بخار می‌گیرند، و سقفِ این مأمن بی‌پناه، بر شانه‌های سکوت فرو می‌ریزد.
تو آرام می‌روی؛ اما آرامشت طوفانی بر دل من می‌نوازد؛
می‌روی و دلتنگی‌هایم بال می‌گیرند، پرواز می‌کنند و هر کدام بر بام اندوه لانه می‌سازند.
می‌روی و من، در پشتِ صدای قدم‌هایت، ناتمام‌ترین قصه را می‌نویسم.
ای کاش لحظه‌ای درنگ کنی… .
ای کاش برگردی و ببینی این ویرانه را؛
ببینی چگونه موریانه‌هایش، یک‌به‌یک، خاطرات را تباه می‌کنند!
بمان تا لحظه‌ای کوتاه، نگاهت آخرین نجاتِ من شود.
بگذار این دلِ خسته بداند که برای رفتنت اندکی...​
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : fatemehm.asl

موضوعات مشابه

عقب
بالا