- تاریخ ثبتنام
- 4/9/20
- ارسالیها
- 5,145
- پسندها
- 155,317
- امتیازها
- 80,673
- مدالها
- 30
سطح
43
- نویسنده موضوع
- #121
مردی که ترور خطاب شده بود با شنیدن اسم بندر قدیمی سرش را بالا آورد و به چهرهی الکساندر خیره شد. آلبرت از نوع نگاهش خوشش نمیآمد؛ انگار این مکانی نفرین شده را آورده باشند.
پلیس گفت:
- ملاقات یکی از دوستان توی یه بندر متروکه؟ به نظر من داستان خیلی خوبی سرهم نکردی. باید امیدوارم باشه مدارک ماشین میتونه ثابت کنه این تیکه قراضه مال توئه پیرمرد؟ اگه اینطور نباشه که باید بگم تو دردسر بدی افتادی دوست من، حتی... .
ترور دستش را روی شانهی همکارش گذاشت. همین باعث شد تا توجه او به پشت جلب شود. او گفت:
- فکر نکنم از پس یه همچین آدمایی خلاف بر بیاد. یه نگاهی به این پیرمرد بنداز، به نظرت این پیرمرد میتونه یه اسلحه رو بلند کنه؟ داریم وقتمون رو تلف میکنیم، بیا بریم به سمت مرکز شهر، اونجا حتماً...
پلیس گفت:
- ملاقات یکی از دوستان توی یه بندر متروکه؟ به نظر من داستان خیلی خوبی سرهم نکردی. باید امیدوارم باشه مدارک ماشین میتونه ثابت کنه این تیکه قراضه مال توئه پیرمرد؟ اگه اینطور نباشه که باید بگم تو دردسر بدی افتادی دوست من، حتی... .
ترور دستش را روی شانهی همکارش گذاشت. همین باعث شد تا توجه او به پشت جلب شود. او گفت:
- فکر نکنم از پس یه همچین آدمایی خلاف بر بیاد. یه نگاهی به این پیرمرد بنداز، به نظرت این پیرمرد میتونه یه اسلحه رو بلند کنه؟ داریم وقتمون رو تلف میکنیم، بیا بریم به سمت مرکز شهر، اونجا حتماً...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش توسط مدیر