- ارسالیها
- 1,392
- پسندها
- 19,541
- امتیازها
- 42,073
- مدالها
- 21
- نویسنده موضوع
- #11
همین که وارد میشوم، سالن مستطیل شکل و بزرگی را پیش رو میبینم. کاغذ دیواریهای کلاسیک و صندلیهای مخمل قرمزی که کنار دیوار به صورت ردیفی چیده شدهاند، توجهم را کاملا سمت خود جلب میکنند. چیزی شبیه به سالن انتظار مطبهاست با این تفاوت که بسیار شیک و لوکستر از آنها به نظر میرسد. تعجب کرده بودم چون گمان نمیکردم چنین فضایی انتظارم را بکشد و بیشتر در تصوراتم مانند فیلمها منتظر یک زیرزمین کوچک و تاریک بودم که مردی با سبیلهای کلفت به استقبالم بیاید!
مردی که به گمانم منشی آقامیر است، به پشت میزش در انتهای سالن بازمیگردد و داد میزند:
- چرا خشکت زده؟ در رو ببند و بیا اینجا!
صدای بلندش نگاههای کنکاشگرم را از محیط میگیرد. کاری که گفت را انجام میدهم و صدای کفشهای پاشنهدارم بر روی...
مردی که به گمانم منشی آقامیر است، به پشت میزش در انتهای سالن بازمیگردد و داد میزند:
- چرا خشکت زده؟ در رو ببند و بیا اینجا!
صدای بلندش نگاههای کنکاشگرم را از محیط میگیرد. کاری که گفت را انجام میدهم و صدای کفشهای پاشنهدارم بر روی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش توسط مدیر