-
تذکر:
نویسندگان عزیز از نوشتن رمانهایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.
مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی میشود عبارتاست از:
1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (همجنسگرایی، ....)
2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمانها و زیر سوال بردن چارچوبهای جامعه اسلامی
3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.
و...
قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:
1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.
2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.
3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:
4. با مطالعه رمانهای نویسندگان انجمن به آنها امید نوشتن خواهید داد.
در حال تایپ هفت هزار و ششصد قدم تا تو | ژیلا.ح نویسنده افتخاری انجمن یک رمان
- تاریخ ثبتنام
- 11/12/18
- ارسالیها
- 2,458
- پسندها
- 65,410
- امتیازها
- 64,873
- مدالها
- 26
- سن
- 24
- نویسنده موضوع
- #62
- یه ریگی به کفششه که بپا گذاشته برام، یه کاری داره میکنه، این آدم با ده روز قانع نمیشه. نمیفهمم چرا دست از سر من برنمیداره.
سر بلند کرد و دوباره به آینه خیره شد. جز معدود آدمهایی که کیسه خرید به دست داشتند، هیچ رفت و آمد دیگری نبود.
- نکنه فکر میکنه من مال و منالی چیزی دارم ازون شکور عوضی! ولی نه، کارن چشمش به پول نیست. باهوشتر از این حرفهاست که برای پول این همه احتیاط کنه. یا عاشقه، یا کینهای. دارم چرت و پرت میبافم، معلوم نیست تیمور بلایی سرش اومده یا نه...
نگاهش را به صفحهی خاموش گوشی دوخت. خبری نبود. چند بار دیگر مهران را...
امضا : Nyx
- تاریخ ثبتنام
- 11/12/18
- ارسالیها
- 2,458
- پسندها
- 65,410
- امتیازها
- 64,873
- مدالها
- 26
- سن
- 24
- نویسنده موضوع
- #63
اونایی که موندنی هستن، بیشتر از دوبار توی داستان میان همین باعث میشه که فراموش نشن. نظر میخوام ولی احتمالا هنوز جایی که بدرد نظر دادن بخوره نرسیده باشه
جهت مشاهده متن کامل باید عضو انجمن شویدجهت مشاهده متن کامل باید عضو انجمن شوید
امضا : Nyx
- تاریخ ثبتنام
- 11/12/18
- ارسالیها
- 2,458
- پسندها
- 65,410
- امتیازها
- 64,873
- مدالها
- 26
- سن
- 24
- نویسنده موضوع
- #64
- شیش تیغ هم بهت میادا پروفسور.
دینگ ریزی از تلفنش بلند شد. اسم مهران روی صفحهی گوشی بود. با اجازهای گفت و تلفن بدست از جایش بلند شد. سمت پلههای چوبی که به طبقهدوم میرفتند، رفت و روی پنجمین پله نشست. مهران را گرفت و بلافاصله بعد از دو بوق جواب داد. بدون اینکه چیزی بگوید مهران تند گفت:
- جوش نیار به جون ننم شارژ تموم کرده بودم.
حرصی دستی به پهنای صورتش کشید و با لحنی که انگار خیالش راحت شده باشد، گفت:
- خبر تو و اون گوشی لامصت بیاد که آخر منو زنده به گور میکنی. دِ حرف بزن بیینم رفتی اونجا؟
- امون بده مختار! نمیزاری حرف بزنم خب.
- حرف بزن نمکدون.
- خبر خاصی نبود. یه سری بچه توپ بازی میکردن، یه وانتی هم ده کیلو...
امضا : Nyx
- تاریخ ثبتنام
- 11/12/18
- ارسالیها
- 2,458
- پسندها
- 65,410
- امتیازها
- 64,873
- مدالها
- 26
- سن
- 24
امیدوارم دوسش داشته باشین.
- تاریخ ثبتنام
- 11/12/18
- ارسالیها
- 2,458
- پسندها
- 65,410
- امتیازها
- 64,873
- مدالها
- 26
- سن
- 24
- نویسنده موضوع
- #70
جهت مشاهده متن کامل باید عضو انجمن شوید