- ارسالیها
- 9,464
- پسندها
- 40,475
- امتیازها
- 96,873
- مدالها
- 41
- نویسنده موضوع
- مدیر
- #31
گفت: زخم هايت را نشانم بده.
- اما چرا؟
به آرامي گفت: تا بدانم چند بار به من نياز داشتي و من كنارت نبودم :)
چشمهایش مات بود. خشم نشسته در کلامم را درک نمیکرد. من اما لبریز از احساساتی بودم که بروز نکرده و تهنشین شدهبودند. سعی میکردم آرام صحبت کنم؛ اما لحنم بیاختیار تند و عصبی بود.
- رفتنت چیو درست کرد مهرزاد؟ هوم؟ چیو؟ چی قرار بود بهتر از قبل بشه که نشد؟
خیره به چشمهایم لب زد:
- تو!
بغض، خشمناکتر از همیشه گلویم را میان پنجههای درندهاش فشرد. چه میگفت؟ من خوب بودم؟ ناباورانه خندیدم. به این حماقت آشکار خندیدم.
- تو... تو... به نظرت من خوبم؟ این خوبِ منه؟ تو که خوب بودن منو دیده بودی.
خشمگینتر و بلندتر...
- اما چرا؟
به آرامي گفت: تا بدانم چند بار به من نياز داشتي و من كنارت نبودم :)
چشمهایش مات بود. خشم نشسته در کلامم را درک نمیکرد. من اما لبریز از احساساتی بودم که بروز نکرده و تهنشین شدهبودند. سعی میکردم آرام صحبت کنم؛ اما لحنم بیاختیار تند و عصبی بود.
- رفتنت چیو درست کرد مهرزاد؟ هوم؟ چیو؟ چی قرار بود بهتر از قبل بشه که نشد؟
خیره به چشمهایم لب زد:
- تو!
بغض، خشمناکتر از همیشه گلویم را میان پنجههای درندهاش فشرد. چه میگفت؟ من خوب بودم؟ ناباورانه خندیدم. به این حماقت آشکار خندیدم.
- تو... تو... به نظرت من خوبم؟ این خوبِ منه؟ تو که خوب بودن منو دیده بودی.
خشمگینتر و بلندتر...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش