سلام دنبال یه رمانی میگردم که فقط چند صفحه اونو خوندم
داستان از زبان شخصیت پسره و رمان توی شرکت پسره شروع میشه و یک پسره ای که دوستش یا فامیلشه نمیدونم بهش میگه که اقابزرگ گفته بری باغ دیدنش اقابزرگ پسره رو طرد کرده بعد از چند سال قسمشو میشکنه و به خونه باغ میره و به اقابزرگش میگه بعد از چند سال یادت افتاده منم هستم و میخواد بره که بالای پله ها یه دختره ای رو میبینه که شبیه دختری به اسم ندایه و شوکه میشه
داستان از زبان شخصیت پسره و رمان توی شرکت پسره شروع میشه و یک پسره ای که دوستش یا فامیلشه نمیدونم بهش میگه که اقابزرگ گفته بری باغ دیدنش اقابزرگ پسره رو طرد کرده بعد از چند سال قسمشو میشکنه و به خونه باغ میره و به اقابزرگش میگه بعد از چند سال یادت افتاده منم هستم و میخواد بره که بالای پله ها یه دختره ای رو میبینه که شبیه دختری به اسم ندایه و شوکه میشه