سلام یه رمان بود دختره مامان باباش میرن خارج پیش دادشش و دختره مجبوره بره خونه خالش اینا که خیلی مذهبی و پولدارن یه پسره هم داشت خالش فک کنم اسمش امیر ارسلان یا یه همچین چیزی بود اخر دختره موندنش اونجا طول میکشه مجبور میشه واسه راحتی خودش با پسر خالش صیغه الکی میخونه اها خود دختره هم اصلا مذهبی نبوده