- ارسالیها
- 120
- پسندها
- 192
- امتیازها
- 668
- مدالها
- 2
فک کنم رمان جایی نرو باشهسلام دونبال رمانی می گردم که پسر خانوادش دوسش نداشتن و اصلا بهش توجه نمی کردن ولی هی مادر بزرگ داشت که خیلی بهش محبت می کرد و ازکوچیکی همین هم دوتامادربزرگش،بزرگش کردن و یه دختره رو مجبورمیکنه که باهاش ازدواج کنه ویه تیکه هم ازخاطرات کودکیش که سیزده به دربوده همه خانوادش داشتن جوجه کباب میخوردن ولی به اون توجه نمی کردن اونم حالش بد میشه
لطفا اگر کسی میدونه اسم رمان رو بهم بگه