مباحث متفرقه پیدا کردن‌ رمان‌های بی‌نام

وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

Sadaf9965

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
14/10/19
ارسالی‌ها
1
پسندها
5
امتیازها
0
سطح
0
 
  • #261
،سلام دنبال رمانی هستم که دقیق یادم نیست فقط میدونم دختره رو ب شیخ های عرب فروختن بعد ی پسر ایرانی برای ی شب میخوادش و دختره ب پسرع التماس میکنه ک کارش نداشته باشع و اونم با کلی بدبختی و کمک دختره میفرسته ایران جلد دومش و خودشو کسی یادش هست اسمش چیه فک کنم اسم دختره معصومه باشه و دختره ی حاجی بود ک بخاطر سختگیریهای پدرش از خونه فرار میکنه البته اگ درست گفته باشمش
 

❀‿❀ انارِ خندون ❀‿❀

کاربر سایت
رفیق جدید انجمن
تاریخ ثبت‌نام
14/10/19
ارسالی‌ها
80
پسندها
1,384
امتیازها
9,613
سن
23
سطح
0
 
  • #262
سلام یه رمانی بود دختره پلیس بود بعد ازینا که افتاب مهتاب ندیده بودن بود
بعد ی عملیاتی پیش میاد که کلا مجبور میشه به خودش برسه و کنار کسایی که دخترا رو برای عربا میفرستن کار کنه بعد که عملیات تمکم میشه نمیتونه مثل گذشته بی خیال باشه و بدون اینکه به خودش برسه زندگی کنه
 

__Zizi

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
14/10/19
ارسالی‌ها
2
پسندها
1
امتیازها
0
سطح
0
 
  • #263
سلام وقتتون بخیر
دنبال رمانی میگردم که موضوع اصلیش یک ازدواج اجباری بوده
پدر دختره مجبورش میکنه که با مردی ازدواج کنه ک یک دختر بچه از همسر قبلیش داره و جدا شده
دختر در داستان یک بار خودکشی ناموفق داره و یک بار هم رقیبای پسره میخواستن ک روی صورتش اسید بپاشن.
متاسفانه جزیات بیشتر یادمه اسم پسره آرمین و همسر اولش پروانه بود و اسم دخترش شوکا بود.
و آرمین بخاطرخیانت از همسر اولش جدا شده بود و فکر میکرد ک شوکا بچه خودش نیست.
و اینکه ارمین یه برادر داشت ک ازدواج کرده بود و دو پسر دوقلو داشت.
 

__Zizi

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
14/10/19
ارسالی‌ها
2
پسندها
1
امتیازها
0
سطح
0
 
  • #264
سلام من دنبال اسم یه رمان میگردم ممنون میشم کمکم کسی اگه میدونه بگه...داستان درباره ی یه دختر بود ک تو بچگیاش اضافه وزن داشته همه ام اذیتش میکردن رفیقش یه پسره بوده ک همیشه با همدگیه بودنبه پسره علاقه داشته بچگیاش ولی ی روز میشنوه ک پسره ام داره مسخرش میکنه از اونجا به بعد بیخیال پسره ام میشه و فقط رفیقش میمونه..به ی دلیلی چن سالی خانواده ها رفت و آمد نمیکنن تا بعد چن سال دختره وقتی استاد دانشگاه شده تو همونجا با پسره برخورد میکنه شروع رمانشم از همینجا بود که روز اول کاریشه و اینا
سلام اسمش هیچکی مثل تو نبود.
 

Mzn

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
29/9/19
ارسالی‌ها
10
پسندها
12
امتیازها
33
سطح
0
 
  • #265
سلام من قبلا یه رمان خوندم که دختره مادرش بخاطر بیماری خارج کشور تحت درمانه پدر و برادراش هم بخاطر کار و مادرشون مدام در رفت و آمدن بخاطر همین بابای دختره از پسر دوستش که اسمش تیامه میخاد که مواظبش باشه،دختره و پسره هردو مغرورن و اوایل خیلی باهم لج میکنن اما کم کم باهم خوب میشن تا اینکه پسره بورسیه میگیره و میره خارج بعد رفتنش میفهمن که عاشق شدن اما اعتراف نمیکنن تا اینکه بعد هفت سال پسره برمیگرده و ....
خواهش میکنم اگه کسی اینو میدونه هم کمک کنه خیلی درگیرشم
 

S_j

کاربر سایت
رفیق جدید انجمن
تاریخ ثبت‌نام
6/9/19
ارسالی‌ها
67
پسندها
106
امتیازها
523
سطح
0
 
  • #266
سلام وقتتون بخیر
دنبال رمانی میگردم که موضوع اصلیش یک ازدواج اجباری بوده
پدر دختره مجبورش میکنه که با مردی ازدواج کنه ک یک دختر بچه از همسر قبلیش داره و جدا شده
دختر در داستان یک بار خودکشی ناموفق داره و یک بار هم رقیبای پسره میخواستن ک روی صورتش اسید بپاشن.
متاسفانه جزیات بیشتر یادمه اسم پسره آرمین و همسر اولش پروانه بود و اسم دخترش شوکا بود.
و آرمین بخاطرخیانت از همسر اولش جدا شده بود و فکر میکرد ک شوکا بچه خودش نیست.
و اینکه ارمین یه برادر داشت ک ازدواج کرده بود و دو پسر دوقلو داشت.
رمان تردید
 

زهرازارا.فرزین

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
25/3/19
ارسالی‌ها
301
پسندها
4,523
امتیازها
21,413
مدال‌ها
12
سطح
12
 
  • #267
،سلام دنبال رمانی هستم که دقیق یادم نیست فقط میدونم دختره رو ب شیخ های عرب فروختن بعد ی پسر ایرانی برای ی شب میخوادش و دختره ب پسرع التماس میکنه ک کارش نداشته باشع و اونم با کلی بدبختی و کمک دختره میفرسته ایران جلد دومش و خودشو کسی یادش هست اسمش چیه فک کنم اسم دختره معصومه باشه و دختره ی حاجی بود ک بخاطر سختگیریهای پدرش از خونه فرار میکنه البته اگ درست گفته باشمش
پادشاه هیچکسانو چک کنید
 
امضا : زهرازارا.فرزین

زهرازارا.فرزین

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
25/3/19
ارسالی‌ها
301
پسندها
4,523
امتیازها
21,413
مدال‌ها
12
سطح
12
 
  • #268
سلام یه رمانی بود دختره پلیس بود بعد ازینا که افتاب مهتاب ندیده بودن بود
بعد ی عملیاتی پیش میاد که کلا مجبور میشه به خودش برسه و کنار کسایی که دخترا رو برای عربا میفرستن کار کنه بعد که عملیات تمکم میشه نمیتونه مثل گذشته بی خیال باشه و بدون اینکه به خودش برسه زندگی کنه
من پلیسم
 
امضا : زهرازارا.فرزین

زهرازارا.فرزین

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
25/3/19
ارسالی‌ها
301
پسندها
4,523
امتیازها
21,413
مدال‌ها
12
سطح
12
 
  • #269
امضا : زهرازارا.فرزین

آرشالوس

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
14/10/19
ارسالی‌ها
2
پسندها
4
امتیازها
0
سطح
0
 
  • #270
سلام . رمان نسبتا قدیمیه که دختر داستان بعد از ازدواج به استاد پیری که با شوهرش رابطه داشته و اکیپ مسافرت بودن حسادت میکنه و بهونه گیر میشه بعد هم با مردی اتفاقی دوست معمولی میشن .... خلاصه مشاجرشون سر شبی که مردی که با زنه رابطه داشته و قصد ت*جاوز به زن رو میکنه بالا میگیره و زن خونه رو ترک میکنه و تنهایی شروع میکنه به زندگی و کار کردن و چون میدونسته مقصره روی برگشتن و غذرخواهی رو نداشته . تواین حین با پیرزنی آشنا میشه و اون پیرزنه قصه زندگی خودشو برای زن تعریف میکنه ولی از قضا شوهر اون پیر زن که ظلم زیادی بهش کرده بوده همسایه زنه در میاد کسی که زنه گاهی بهش سرمیزده و پای حرفاش مینشسته و در آخر پیرزنه یه جورایی واسطه آشتیشون میشه . کسی اسم رمان رو میدونه ؟
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

پاسخ‌ها
5
بازدیدها
139
عقب
بالا