سلام دوستان
من دنبال یه رمانی میگردم که دوتا دختر هستن که باهم دوستن یکی از این ددخترا یه پسررو میبینه و عاشقش میشه ولی پسره عاشقه دوست اون دختره میشه و بهش پیشنهاد دوستی میده دختره هم واسه سرگرمیو پوله پسره باهاش دوست میشه ولی بعد از یه مدت دختره با پسره کات میکنه و ازدواج میکنه پسره ام واسه اینکه تند تنددختررو ببینه و دوباره برش گردونه. با دوست صمیمیش که از همون. اول عاشق پسره شده بود ازدواج میکنه و دائم تو مهمونیایی که باهمم سعی میکرد دختررو برگردونه ولی. دختره عاشق شوهرش و بچش بوده و برنمیگرده اسماشونو یادم نیس ولی پسره بعد از چند وقت عاشق زن خودش میشه و پایانش خوشه لطفا هرکی میدونه راهنماییم کنه و اسمشو بگه ممنون
رمانایی معرفی کنید که
پسره دکتر باشه
یا بچه کوچیک توش باشه
یا اختلاف سنی شون زیاد باشه
یا پسره حامی و مراقب دختره باشع
فقط داستان کتک و این چیزا نباشه
هرکی هر چند تا میدونه بگه و بگه از کدوم مدله.
ممنون:)
رمانایی معرفی کنید که
پسره دکتر باشه
یا بچه کوچیک توش باشه
یا اختلاف سنی شون زیاد باشه
یا پسره حامی و مراقب دختره باشع
فقط داستان کتک و این چیزا نباشه
هرکی هر چند تا میدونه بگه و بگه از کدوم مدله.
ممنون:)
سلام دوستان رمان ماجرا یه دختری بود که انگار از خانواده ترد شده بود و با دوتا از دوستاش یه مزون باز کرده بودن که یکی از دوستاشم از پسرا میترسید و این دخترم یه رازایی تو خانوادش بود و پسر داستانم خیلی مغرور بود
سلام دوستان
من دنبال رمانی هستم که دختره فکر کنم معلم یا مربی بود بعد با رئیس برادرش تصادف میکنه و نمیدونه که برادرش و رئیس برادرش با هم دوست هستن
فکر کنم شرکت ساخت و ساز بود
بعد خانواده پسره هم میخوان که پسرشون ازدواج کنه و براش میرن خواستگاری دوست خواهرش که دختره هم ادم فوق العاده مغروری بوده و پسره میگه نه
و دختره عاشق پسره میشه
ولی پسره با خواهر دوستش همون دختره که باهاش تصادف کرده ازدواج میکنه و بچه دار میشن
از طرفی دوست پسره که تو اون شرکت کار میکرده عاشق این دختره میشه (بعدا فلج میشه) بعد ها این پسره با اون دختر مغروره زندگی این دو تا رو به هم میزنن و کاری میکنن که اینا از هم جدا بشن و طوری جلوه میدن که دختره انگاری خ**یا*نت کرده...
بعدش دوباره به هم برمیگردن
و دست اونا رو میشه...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
یه رمان بودک چیز زیادی ازش یادم نیست. ولی فکر میکردن پسره مرده و دختره با برادر شوهرش ازدواج کرد. ولی فقط هم خونه بودن که بچه هه بی پدر بزرگ نشه. بعد شوهر اصلیه برمیگرده و اولاش زنشو باور نمیکنه. میگه تو با داداش من بودی و عاشقش بودی. ولی بعدش اوکی میشن و تقریبا هر شب میره خونه دختره میمونه تا ازداج کنن
اسمشم فک کنم کیارش بود که بهش میگفت ارش
سلام دوستان
من دنبال یک رمان میگردم که اسم شخصیت اصلی باران هست
باران در یک تصادف و هنگامی که باران میباریده خانوادش رو از دست میده برای همین هم از اسم خودش هم از بارون بدش میاد
باران خیلی غمگینه و همیشه لباس های تیره می پوشه
و تنها زندگی میکنه و عاشق یک پسری میشه و یک پسری که فامیلش هست از خارج کشور میاد و مدتی با او زندگی میکنه
فقط همین رو ازش یادمه...
سلام لطفا اسم اون رمانه که دختره خانوادش خارجن میاد ایران پسرعموش فک کنم میخان قصاص کنن بعد میره از خانواده رضایت بگیره بش میگن باید زن پسرمون شی بهم بگین