نویسندگان، مهندسان روح بشریت هستند.

مباحث متفرقه پیدا کردن‌ رمان‌های بی‌نام

وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

yldhem

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
1
پسندها
1
امتیازها
0
  • #3,531
سلام
من دنبال ی رمان میگردم خیلی خاصه
قبلا خوندم اسمش یادم نیست میخوام بازم بخونمش
داستانشو میگم اگه اسمشو میدونین بگین


خب ی دختره هست اسمشو درست یادم نی فک کنم یاس بود خلاصه این باباش معتاده و اینا ی خواهر کوچکترم داره بعد باباش سختگیره خلاصه این دختره با دوستش از دبیرستان برمیگردن ی پسره خفتش میکنه و میگه من دوست دارم اینا این یاسم با بی اعتمادی شمارشو میگیره بعد دیگه اینطوری میگذره ک میرن بیرون همو میبیننو اینا اوکی میشن باهم بعد پدره گفتم سختگیره دیگه ی روز با دختر بزرگه دعواش میشه یکم فیلم ترکی میشه اخرش باباش کوتا میاد سختگیریش کم میشه بعد حالا میخوان دختر بزرگررو ب ی یابویی ب اسم علی بدن که دختره میخواد اینو بپیچونه که علی سراز کار یاس در میاره و هیچی اخرش ب پدر دختره میگه این...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] *chista*

Matin1234

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
3
پسندها
4
امتیازها
0
  • #3,532
دوستان اسم رمانویادم رفته یه دختره بابرادرش ازخارج واسه عاشورامیان ایران خونه خالشینامیمونن خالشم بامادردختره دوقلوبودن خانواده خالش برعکس مادرش مذهبین دختره عاشق پسرخالش میشه لطفا اسم رمانوبگین
 

Mobina.mff

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
5
پسندها
7
امتیازها
3
  • #3,533
سلام
یک رمان بود در مورد دختری که شیطون بود خیلی ، بعد مامان باباش هم خیلی عاشق هم بودن ، بعد این دختره با دوست های دانشگاهیش (فکرکنم )میرن پیک نیک یا حالا اردو ، توی اردو این دختر رو میدزدن و همه نگران میشن و دلشون تنگ میشه و نگرانن ، این دختره اسیر میمونه این دزد ها هم اذیتش میکنن که با یه دزد دیگه هم اونجا رو به رو میشه که در واقع پلیس بوده ، بعد انگار قراره این دختر رو بفروشن که میفهمه سر دسته اینا فامیلش بوده فکر کنم یا دوست پسر قبلیش ، اون پسر پلیسه هم عاشق این دختره شده ولی دختره رو میفروشن به یه پیر مرد که از شیرین زبون بودن دختره خوشش اومده پول دار هم بود و........یادم نی ، لطفا بهم بگید خیلی وقته دنبالشم
 

Matin1234

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
3
پسندها
4
امتیازها
0
  • #3,534
دوستان اسم رمانویادم رفته یه دختره بابرادرش ازخارج واسه عاشورامیان ایران خونه خالشینامیمونن خالشم بامادردختره دوقلوبودن خانواده خالش برعکس مادرش مذهبین دختره عاشق پسرخالش میشه لطفا اسم رمانوبگین
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] *chista*

Matin1234

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
3
پسندها
4
امتیازها
0
  • #3,535
خواهش میکنم اسم رمان بگین
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] *chista*

نگوری

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
2
پسندها
3
امتیازها
0
  • #3,536
سلام دنبال رمانی میگردم که اسم شخصیت اصلی ستاره بود که یه خواهر دوقلو به اسم مهتاب داشت اگر اشتباه نکنم مهتاب معلم یه روستا بود که کشته میشه ستاره برای انتقام میره به اون روستا و خودشو جای مهتاب جا میزنه فکر کنم مهتاب با خان روستا ازدواج کرده بود اما خانواده شوهرش خیلی اذیتش میکردن اگر کسی میدونه اسم این رمان چیه لطفا بگه ممنون
عشق ارباب
 

Shaparak1

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
1
پسندها
3
امتیازها
0
  • #3,537
سلام. اسم این رمان رو یادم رفته‌ یک دختره نامزد بوده با کسی که در این حین باردار میشه ولی پسره میزنه زیرش. خانوادش ک میفهمن میندازند بیرون. یک زوجی که بچه دار نمیشدن میگن ما ازت مراقبت میکنیم فقط بچه‌شون میگیریم ک اخرشم زن اون آقاهه ازش طلاق میگیره میره با عشق قدیمیش. اقاهه این دختره رو میگیره ولی آخرش بچه رو قایمکی ازش مییره و یکی از داداشای دختره میاد دنبالشو می‌برد ولی دختره دیگه عاشق بچه‌ش شده ک رنگ چشماش ابی بود و اسمش دریا. اخرشم پیدا می‌کند و با هم به خوبی زندگی میکنن.:)
حال اسم این رمان چ بود؟
 

Donald

کاربر انجمن
سطح
12
 
ارسالی‌ها
195
پسندها
5,946
امتیازها
21,263
مدال‌ها
11
  • #3,538
سلام

یه رمان بود که دختره برای کار میره پرستار بشه بعد میفهمه کسی که قراره پرستارش بشه یه پسر جوونه که از لحاظ عقلی مشکل داره عاشقش میشه بعد میفهمه پسره پلیس بوده بخاطر کارش مجبور به فیلم بازی کردن شده
 
امضا : Donald

zariii_

نو ورود
سطح
1
 
ارسالی‌ها
36
پسندها
67
امتیازها
103
مدال‌ها
1
  • #3,539
سلام چند سال پیش یه رمان خونده بودم هرچی فکر میکنم اسمش رو یادم نمیاد
درباره یه دختره بوده که نمیدونم چی میشه پدر و مادرش رو از دست میده بعد یکی این دختره رو به سرپرستی میگیره.اخرش مرد که سرپرستش بوده عاشق دختره میشه و این بین هم یه رازی وجود داشته که دختره ازش بی خبر بوده و بعدها متوجه میشه.
لطفا اگه میدونین اسمشو بهم بگید.
طلوع از مغرب و سرگیجه های تنهایی من هم نیست! /:
زندگی زناشویی نیست؟؟
 

zariii_

نو ورود
سطح
1
 
ارسالی‌ها
36
پسندها
67
امتیازها
103
مدال‌ها
1
  • #3,540
دنبال یه رمانی ام هرچقدر فکر میکنم اسمش یادم نمیاد خلاصش این بود که یه پسری بود کور بود عاشق یه دختر به اسم مریم میشه ولی دختره اونو دوست نداره ولی به اجبار پدر پسره باهاش ازدواج میکنه
کسی میدونه اسم رمان چیه؟
پاورقی زندگی
 
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
عقب
بالا