نویسندگان، مهندسان روح بشریت هستند.

مباحث متفرقه پیدا کردن‌ رمان‌های بی‌نام

وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

Kim.Zahra

کاربر حرفه‌ای
سطح
13
 
ارسالی‌ها
1,463
پسندها
6,504
امتیازها
27,173
مدال‌ها
14
  • #3,631
امضا : Kim.Zahra
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] *chista*

آریا۱

نو ورود
سطح
1
 
ارسالی‌ها
3
پسندها
5
امتیازها
0
مدال‌ها
1
  • #3,632
با سلام
من دنبال رمانی میگردم که پسر خیلی خوش گذرون و اهل مسافرت بوده بعد تو عروسی داداشش یا پسرعموش شرکت میکنه و یکی از دوستای عروس عاشقش میشه و بعد از کلی ماجرا ازدواج میکنن بعد پسره برای یه مدت میره خارج که درسش رو ادامه بده وقتی برمیگرده میبینه بچشون به دنیا اومده
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] *chista*

Mahiiii

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
2
پسندها
2
امتیازها
0
  • #3,633
سلام
خیلی وقته دنبال رمانی هستم ولی پیداش نکردم
دختر فقیری بوده که با پسر پولدار شاید اشرافی ازدواج میکنه . خانواده پسره رسم داشتن که عروس باید یه شب با برادر شوهره رابطه داشته باشه یه جورایی تست بوده بعد دختره میفهمه که پسره دوسش داره(نمیدونم شاید دختره پسره رو دوس داشته) ولی پسره میره خارج از کشور
میدونم بد توضیح میدم ولی اگه کسی فهمید و میدونست بگه ممنون :402:
لطفا پیدا کردی به منم بگو
 

=(-ZiZi

رو به پیشرفت
سطح
7
 
ارسالی‌ها
111
پسندها
654
امتیازها
3,803
مدال‌ها
6
  • #3,634
رمانی که دختره مظلوم و اروم و دوست داشتنی باشه و پسره اذیتش کنه یا پسره هم منطقی باشه می شناسید؟
 
امضا : =(-ZiZi
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] *chista*

crazy.angel

کاربر نیمه فعال
سطح
12
 
ارسالی‌ها
600
پسندها
6,956
امتیازها
21,973
مدال‌ها
12
  • #3,635
دنبال یه رمانم:
یه دختره به اسم انید که در اصل اسمش آناهید تهران دانشگاه میره بعد ب خاطر یه چیزی مجبور میشه خونه یه پیرزن زندگی کنه و بعد چند وقت نوه همین خانومه از آمریکا میاد پایانشم خوش بود.فقط همینا یادمه.
کسی اسمشو میدونه؟
رمان باورم کن
 
امضا : crazy.angel
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] *chista*

MehrnazParsa

کاربر فعال
سطح
10
 
ارسالی‌ها
419
پسندها
1,743
امتیازها
11,273
مدال‌ها
13
  • #3,636
سلام دوستان کسی اسم این رمان رو می‌دونه؟
دختر وکیل بود و نامزدش، برادرش رو کشته بود. اسم زن داداشش سیمین بود. شوهر سابقش هم انگار دادستان بود.
 
امضا : MehrnazParsa

آریا۱

نو ورود
سطح
1
 
ارسالی‌ها
3
پسندها
5
امتیازها
0
مدال‌ها
1
  • #3,637
یه خونواده بودن تو یه آپارتمان دوتا دختر داشتن با دوتا پسر همسایه بودن که پسره یه بچه هم داشت و مادر بچه خیلی بد بود و طلاق داشتن میگرفتن
دختره توجه پسره رو جلب میکرد
 

Sari

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
27
پسندها
22
امتیازها
40
  • #3,638
‍ دستی به شکم برامده ام میکشم اخرین ماهای بارداریم بود و اخرین روزهای که میتونستم تو این عمارت باشم ..!

با باز شدن در نگاهمو به چهره درهم امیر دوختم ..!

با اخم به سمتم اومد و با صدای بلندی غرید :

_ تن لشتو بکش کنار ..!

چشمای پر از اشکمو ازش گرفتم و به هر سختی بود از تخت پایین اومدم ...!

بغضم رو قورت دادم و روی زمین نشستم که با خنده گفت :

_ این سه چهار ماه مونده تا زاییدنت زیاد دور و برم نپلک میبینمت حالت تهوع میگیرم از اون قیافه و هیکلت..!

با هر کلمه ای که میگفت نفس کشیدن برام سخت تر میشد باورم نمیشد یه روز همین مرد بهم ابراز علاقه کرده باشه ..!

بدن یخ زده ام رو به هر زحمتی بود تکون میدم و سعی میکنم بلند شم

دستمو به دیوار میگیرم و...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

mitra_04

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
1
پسندها
2
امتیازها
0
  • #3,639
سلام لطفا اگر کسی اسم این رمان رو میدونه بگه

دختری بود ک توی بچگیش مادر و پدرش پیش مادربزرگش ولش کرده بودن و رفته بودن به خونه ای توی جنگل بعد از مدتی مطمئن نیستم بهش خبر دادن مادرش مرده یا گمشده بعدش ک دختر بزرگ میشه گمونم توی 18 سالگیش پدرش ک یه پزشک بوده میاد دنبالش و میبرتش به خونه توی جنگلشون توی اون خونه پدرش با دستیارش که یک زن بود زندگی میکرد.
دختر بعد از مدتی برای گشت و گذار توی جنگل میره و به یک بیمارستان یا یه همچین جایی میرسه و اونجا بچه های زیادی میبینه یه دختری هم هست که روی ویلچر میشسته اون دختر با بچه ها دوست میشه و هر روز میره بهشون سر میزنه و براشون کتاب میخونه یه پسر هم بین اون بچه ها بوده ک از اون دختر بزرگ تر بود و اغلب توی یه اتاق میموند.
بعدش دختر به راز هایی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

Aabbcc

رو به پیشرفت
سطح
2
 
ارسالی‌ها
155
پسندها
176
امتیازها
728
مدال‌ها
3
  • #3,640
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

عقب
بالا