مباحث متفرقه پیدا کردن‌ رمان‌های بی‌نام

وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

Fariba aaa

کاربر سایت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
24/4/20
ارسالی‌ها
165
پسندها
195
امتیازها
728
مدال‌ها
2
سطح
1
 
  • #4,311
سلام دوستان من یه رمان خوندم درباره ی یه جراح معروف بود که برای تایید صلاحیتش پروندشو میدن به یه روانشناس خانم. که یه دختر جنوبی هم هست و عاشق همدیگه میشن. اسم رمان رو یادم نیست
رمان به من بگو لیلی
 

mehrazar

کاربر سایت
رفیق جدید انجمن
تاریخ ثبت‌نام
30/1/21
ارسالی‌ها
79
پسندها
133
امتیازها
578
مدال‌ها
2
سطح
1
 
  • #4,312
وای دوستان چقدر رمان اسارت عشق قشنگ بود
کسی لینک جلد دومش به اسم راز تلخون نداره
داستانش چی بود؟
من خلاصشو خوندم چیزی نفهمیدم
اگه میشه داستانشو بگو
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] *chista*

mehrazar

کاربر سایت
رفیق جدید انجمن
تاریخ ثبت‌نام
30/1/21
ارسالی‌ها
79
پسندها
133
امتیازها
578
مدال‌ها
2
سطح
1
 
  • #4,313
رمان‌یه‌دختری‌که‌به‌
خاطر‌کار‌باباش‌تو‌خارج
زندگی‌می‌کنن‌.‌تو
گذشته‌یه‌اتفاقی‌براش
میفته‌که‌زیبایی‌هاشو‌
میپوشونه‌و‌خودشو‌زشت
نشون‌میده‌.موهاشو
می‌پوشو‌نه‌ونمی‌زاره
کسی‌ببیندشون‌‌لنز‌
می‌زاره‌و‌مانتو‌های‌گشاد
میپوشه‌که‌خودشو‌چاق
و‌زشت‌نشون‌می‌ده‌بعد
می‌ره‌دانشگاه‌وبقیه‌به
خاطر‌ظاهرش‌مسخرش
می‌کنن‌یه‌اکیپ‌پسر‌هم‌
هست‌که‌بیشتر‌از‌بقیه
تحقیر‌و‌مسخرش‌می‌کنن
اینو اسمش رو پیدا کردی میشه به منم بگی؟
 

mehrazar

کاربر سایت
رفیق جدید انجمن
تاریخ ثبت‌نام
30/1/21
ارسالی‌ها
79
پسندها
133
امتیازها
578
مدال‌ها
2
سطح
1
 
  • #4,314
سلام من دنبال یه رمان میگردم که اولش دختره عضو یه گروهک تروریستی شده بعد یکی از اون‌گروه کمکش میکنه فرار بکنه بعد همسایه یه پلیس میشه ولی نمیدونه پلیسه بهش کمک میکنه که جلوی بمب گزاریای اون گروهو بگیرن اخرشم پسره ازش خواستگاری میکنه فامیلیشم به اسم فامیلی پسره میکنه ممنون میشم اگه میدونید بگید
اگه اینو پیدا کردی به منم بگو
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] *chista*

mademoiselle.asal

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
24/1/21
ارسالی‌ها
23
پسندها
42
امتیازها
40
سطح
0
 
  • #4,315
داستانش چی بود؟
من خلاصشو خوندم چیزی نفهمیدم
اگه میشه داستانشو بگو
وای دوستان چقدر رمان اسارت عشق قشنگ بود
کسی لینک جلد دومش به اسم راز تلخون نداره
جلد دومش تا اونجایی که من میدونم در حال تایپ در انجمن یک رمان بود :458209-f12060c2c913aba8ccc50517d4698098:
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] *chista*

حیران

کاربر سایت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
7/9/20
ارسالی‌ها
170
پسندها
483
امتیازها
5,063
مدال‌ها
6
سطح
7
 
  • #4,316
داستانش چی بود؟
من خلاصشو خوندم چیزی نفهمیدم
اگه میشه داستانشو بگو
در مورد دختری بنام دلیاره که اونو دبی برده بودن تا بفروشن که توسط یه خانواده پولدار ایرانی به خاطر شبهاتی که به دخترشون داشته خریداری میشه وقتی وارد اون خانواده میشه خیلی بهش احترام میذارن اونجا عاشق پسر خانواده بنام شاهرخ میشه و کمک میکنه که دست پرستارپدر پسره که قصد جون اونو داشته رو بشه
یه رمان بی نهایت رمزآلود و عاشقانه قشنگ
من که از خوندنش لذت بردم
 
امضا : حیران
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] *chista*

حیران

کاربر سایت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
7/9/20
ارسالی‌ها
170
پسندها
483
امتیازها
5,063
مدال‌ها
6
سطح
7
 
  • #4,317
امضا : حیران
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] *chista*

mehrazar

کاربر سایت
رفیق جدید انجمن
تاریخ ثبت‌نام
30/1/21
ارسالی‌ها
79
پسندها
133
امتیازها
578
مدال‌ها
2
سطح
1
 
  • #4,318
در مورد دختری بنام دلیاره که اونو دبی برده بودن تا بفروشن که توسط یه خانواده پولدار ایرانی به خاطر شبهاتی که به دخترشون داشته خریداری میشه وقتی وارد اون خانواده میشه خیلی بهش احترام میذارن اونجا عاشق پسر خانواده بنام شاهرخ میشه و کمک میکنه که دست پرستارپدر پسره که قصد جون اونو داشته رو بشه
یه رمان بی نهایت رمزآلود و عاشقانه قشنگ
من که از خوندنش لذت بردم
آهان
ممنون
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] *chista*

☆BARUN☆

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
16/12/18
ارسالی‌ها
293
پسندها
6,843
امتیازها
21,773
مدال‌ها
14
سن
24
سطح
12
 
  • #4,319
من دنبال اسم رمانی میگرم که:
دختره پدرو مادرشو از دست داده و با خانواده عموش زندگی میکنه و اون از بچگی عاشق پسر عموش بود
پسره هم کلا مغرور بود و خودپسند اصن دختررو ادم حساب نمیکنه
خانواده پسره پسر رو مجبور میکنن که با دخترعموس نامزد کنه ولی پسره اصن زیر بار نمیرفت اخرش با کلی تهدید راضی میشه با دختر عموش نامزد کنه
دختره خیلی مهربون بود و همینطور عاشقه پسره بود ولی وقتی یبار از اتاق عموش اینا میگذشت حرفای پسر عموشو شنید ک میگف دختره رو نمیخواد و اونو قالبش کردنو اینا
دختره وقتی اینو شنید میره حلقه نامزدیشو میزاره رو میز میگ من میخوام اولین کسی باشم که ازش جدا میشم و....
تازه اینم بگم که پسره بچه پرورشگاه بود و از پروشگاه اورده بودنش
 
امضا : ☆BARUN☆
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] *chista*

Paria._

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
4/3/21
ارسالی‌ها
1
پسندها
2
امتیازها
0
سطح
0
 
  • #4,320
سلام دوستان.. من یه رمان خوندم یه دختره بود که از دست بابا ناتنیش فرار کرده بود بعد یه داداش ناتنی داشت که آزارش می داد.. بعد ا دختره که از طلا های بابای نانتی براش خریده بود فروخت رفت خارج فک کنم.. و اینم بگم بابای ناتنیش میگفتن حاجی.. بحد با یه پسره آشنا میشه خیلی غیرتیه و پسره شرکت داره.. بعد میان ایران.. دختره با بابای ناتنیش روبه رو میشه اونو دختر بد خطاب می کنند شوهرشم میزنه و می کوبه اینا .. بعد این پسره و دختره بچه دار میشن و مامان دختره هم میاد پیش دختره.. که کمکش کنه فکر کنم و پسره هم یه چیزایی از گذشته دختره میدونه که باعث میشه پسره ازش دلخور بشه.. و دختره یه بیماری هم داشت فک کنم.. من اسم این رمان رو می خواستم
 
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

پاسخ‌ها
2,251
بازدیدها
249,719
پاسخ‌ها
5
بازدیدها
157
عقب
بالا