متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

مباحث متفرقه پیدا کردن‌ رمان‌های بی‌نام

وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

Mebrahimj

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
1
پسندها
1
امتیازها
0
  • #4,301
سلام
رمانی که دنبالشم درباره دختریه به اسم ماه بانو که پدرش پلیس هستش و دشمنان پدرش او را گروگان می گیرند و یک پسر که باربد نام داره و برادر رییس باند هست اونو میزنه و ازش فیلم میگیره و برای پدرش میفرسته پسر عمو دختره هم اون رو دوست داشته و باربد عاشق دختره میشه ... اگه کسی میدونه ممنون میشم بگه
منم دنبال همین رمان هستم ولی کسی اسمش رو نمیدونه
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] *chista*

amin tiam

نو ورود
سطح
1
 
ارسالی‌ها
13
پسندها
38
امتیازها
33
مدال‌ها
1
  • #4,302
سلام من دنبال رمانی هستم که ۴ تا برادراند و یک خواهر دارن به اسم نازگل
امیر کیان داخل یه هتل کار میکنه و به اجبار باعث ازدواج با دختری به اسم رویا شد
امیر حسین داخل یه کارخونه کار میکنه و از دختر صاحب کارخونه که اسمش عسل هست که معتاد شده بود ازدواج میکنه و یه دوست داره به اسم سهیل که با نازگل عروسی میکنه
امیر علی دختر دایی اش روشا رو دوست داره که دایی اش مخالفه اما بعد از خودکشی ای اون میزاره که عروسی کنن
امیر محمد از سربازی بر میگرده میبینه غزاله که دختر مورد علاقه اش بوده داره ازدواج میکنه بعد میره خواننده میشه بعد که دختره از شوهرش جدا میشه و باهم ازدواج میکنن
 

Mina_isa

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
3
پسندها
6
امتیازها
0
  • #4,303
سلام دوستان من یه رمان خوندم درباره ی یه جراح معروف بود که برای تایید صلاحیتش پروندشو میدن به یه روانشناس خانم. که یه دختر جنوبی هم هست و عاشق همدیگه میشن. اسم رمان رو یادم نیست
 

YASAMAN.RAZIYAN

مدیر بازنشسته
سطح
22
 
ارسالی‌ها
3,294
پسندها
13,427
امتیازها
45,473
مدال‌ها
26
  • #4,304
سلام دوستان من یه رمان خوندم درباره ی یه جراح معروف بود که برای تایید صلاحیتش پروندشو میدن به یه روانشناس خانم. که یه دختر جنوبی هم هست و عاشق همدیگه میشن. اسم رمان رو یادم نیست
اگه اشتباه نکنم
تب بود
 
امضا : YASAMAN.RAZIYAN
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] *chista*

mademoiselle.asal

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
23
پسندها
43
امتیازها
40
  • #4,305
سلام دوستان من یه رمان خوندم درباره ی یه جراح معروف بود که برای تایید صلاحیتش پروندشو میدن به یه روانشناس خانم. که یه دختر جنوبی هم هست و عاشق همدیگه میشن. اسم رمان رو یادم نیست
رمان به من بگو لیلی از مهسا زهیری:458209-f12060c2c913aba8ccc50517d4698098:
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] *chista*

zariii_

نو ورود
سطح
1
 
ارسالی‌ها
36
پسندها
67
امتیازها
103
مدال‌ها
1
سن
21
  • #4,306
سلام دنبال یه رمانم که اسم پسره امیرعلی بود بعد دختره نامزدش مرده بودا و اینا بعد پسره مزون داشت دخترم طراح لباس بود میره پیشش که اسم دوست دختر که این دوتا را با هم اشنا کرد سیا بود و پسره یعتی از این خوانا بوده و... اگر کسی میدونه اسمو لطفا بگه
رمان سرکوب:458047-6dc8ffbbdef9cc2a2419e3bb0fa8d8d5:
 

mehrazar

رفیق جدید انجمن
سطح
1
 
ارسالی‌ها
79
پسندها
134
امتیازها
578
مدال‌ها
2
  • #4,307
سلام من دنبال رمانیم هرچی میزارم انگار کسی نخونده
پلیسیه
از دوران دبیرستان دختره شروع میشه که باباش ورشکست میشه میرن خونه دوست باباش زندگی میکنن که یه پسر داره که خارج بوده میزنه دختره عاشق اون میشه و اینا پسره دوباره میره خارج و دختره فراموشش میکنه و میره پلیس میشه یه بار تو یه پرونده میفهمه پسر دوست باباش همه کاره باند قاچاقه(خود پسره وقتی فهمیده اینم تو این پرونده است یه جا محرمانه قرار گذاشت و گفت میخواد همکاری کنه)میره و این حبس ابد میخوره پرونده هم تموم میشه که دختره عاشق فرمانده پرونده شده و میاد خواستگاری و ازدواج میکنن
خودم پیداش کردم
اسمش :مستر سیبیل
 

❦ATEFEH❦

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
21
پسندها
52
امتیازها
90
  • #4,308
رمان‌یه‌دختری‌که‌به‌
خاطر‌کار‌باباش‌تو‌خارج
زندگی‌می‌کنن‌.‌تو
گذشته‌یه‌اتفاقی‌براش
میفته‌که‌زیبایی‌هاشو‌
میپوشونه‌و‌خودشو‌زشت
نشون‌میده‌.موهاشو
می‌پوشو‌نه‌ونمی‌زاره
کسی‌ببیندشون‌‌لنز‌
می‌زاره‌و‌مانتو‌های‌گشاد
میپوشه‌که‌خودشو‌چاق
و‌زشت‌نشون‌می‌ده‌بعد
می‌ره‌دانشگاه‌وبقیه‌به
خاطر‌ظاهرش‌مسخرش
می‌کنن‌یه‌اکیپ‌پسر‌هم‌
هست‌که‌بیشتر‌از‌بقیه
تحقیر‌و‌مسخرش‌می‌کنن
 

شکلاتییییی

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
30
پسندها
61
امتیازها
90
  • #4,309
یه رمانی انتقامی بود ک پسری ب اسم مسیح ک برای انتقام کشته شدن خواهرش نزدیک دختره میشه و خب دختره رو عاشق خودش میکنه و با هم ازدواج میکنن ، بعد ازدواج چند ماه میگذره تا اینکه مسیح با مدارک و .... میره خونه بابای دختره و پدره رو دستگیر میکنه ، در اصل شغل اصلی مسیح پلیس بوده ک بعد اون ماجرا بقیه میفهمن و بابای دختره قاچاق مواد بوده و همون روز دختره میفهمه ک بارداره ، میخاد بره خونه پدرش ک میبینه پدرش دسگیر ، دیگ دختره میفهمه و مسیح میگه میخام ازت طلاق بگیرم و بچه هم باید سقط کنی ، دختره هم با کلی التماس میخاد مسیح رو راضی کنه اما راضی نمیشه تا اینکه هم طلاق میگیرن و هم بچه رو سقط میکنن .

و اسم رمان رو هم فراموش کردم .
کسی میدونه ؟...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] *chista*

حیران

رو به پیشرفت
سطح
7
 
ارسالی‌ها
170
پسندها
499
امتیازها
5,063
مدال‌ها
6
  • #4,310
وای دوستان چقدر رمان اسارت عشق قشنگ بود
کسی لینک جلد دومش به اسم راز تلخون نداره
 
امضا : حیران
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
عقب
بالا