متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

مباحث متفرقه پیدا کردن‌ رمان‌های بی‌نام

وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

Neg

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
1
پسندها
2
امتیازها
0
  • #4,351
سلام دنبال رمانی با این مضمون می گردم
دختری سالها قبل به عنوان خون بس(اگه اشتباه نکنم) به یکی از پسرای قبیله داده میشه بعد از مدتی که بار دار میشه پسره به خارج از کشور میره ،مادرش که تهرانی بوده دختر رو پیدا می کنه و بعد از به دنیا آوردن بچه ش اون پسر بچه رو به نام خودش وهمسرش به فرزندی میگیره و اون دختر فکر میکنه بچه ی خودش مرده و این پسر برادرشه .دختره با شخصی در فضای مجازی آشنا میشه و گاهی براش درد دل می کرده بعدها معلوم میشه همسر سابقش بوده و ......
پانتی بنتی یا یه همچین چیزایی فکر کنم
 

Aram Zareh

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
1
پسندها
4
امتیازها
0
  • #4,352
سلام من هم دنبال یک رمانیم
تخیلی ، اینه که جن ها یک دختری رو اذیت میکنند و اون صدا سونو میشنوه ولی پدر و مادرش انکتر میکنن و میگن توهمیه . بعد زه روز پادشاه اجنه اونو میدزده و اونو سکنجه میده از شکنجه اون قدرت میگسره ولی کم کم عاشق هم میشن بعد آخر معلوم میشه که پدر دختره یک ابر جن بوده مادرشم مانیوم، و پدره عموی این پادشاه جنه بوده اسمشپ نمی دونم کامران بود یا یه چی تو همین مایه ها خیلی دوست دارم دوباره بخونمش
 

Tapesh.

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
1
پسندها
1
امتیازها
0
  • #4,353
سلام من دنبال نام رمانی هستم که انتقامی هست و خلاصه اش از این قراره ک یه پسره برای انتقام گرفتن از پدر دختر وارد زندگی دختر می شه و عاشق هم می شن اما به خاطر انتقامش دختره رو ول می کنه دختره هم برای لجبازی می ره و ب داداش پسره می گه ک بیا و با من ازدواج کن داداش هم ک می دونسته داداشش عاشق این دختره و به خاطر انتقامش اونو ول کرده می گه من می رم خاستگاریش و اون رگ قیرتش باد می کنه و می اد می گه به دختره ک دوسش داره و این ک دختره هم یه تومور توی سرش داره..
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

Z_a_h_r_a

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
1
پسندها
2
امتیازها
0
  • #4,354
سلام دوستان یه رمانی رو قبلا خوندم الان اسمشو یادم نمیاد
یه مادربا دوتا ازدخترش بعد مامان ازدواج میکنه که اون مرده هم دوتا پسر داره یکی از پسرش شرکت داره و کم کم عاشق دختر بزرگ زنه میشه
 

Parmesa2837

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
1
پسندها
2
امتیازها
0
  • #4,355
سلام من یه رمانی رو می خوندم که اسمشو فراموش کردم ی زن بود که ازدواج کرده بود بعدش با شوهرش به مشکل خورد و طلاق گرفت یه بچه کوچیک داشت که شوهرش اونو ازش دزدید و بعد زنه با کلی فکر بچه ازدواج کرد با یه مرد خارجی و از اون سه تا بچه به دنیا اورد تو خارج بود خیلی سال بعد شوهر سابقشو می بینه و میوفته دنبالش که تو راه تصادف میکنه و گمش میکنه بقیشو یادم نمیاد اسم رمانو بگید ممنون میشم اگه خوندید ببخشید اگه بد توضیح دادم
 

mehrazar

رفیق جدید انجمن
سطح
1
 
ارسالی‌ها
79
پسندها
134
امتیازها
578
مدال‌ها
2
  • #4,356
سلام ی رمانی بود که آخرش یادمه
دختره با پسره ازدواج می کنه و حامله میشه
ولی وقتی می خواد به پسره بگه مامان دختره با دختره قرار می زاره و تهدیدش می کنه که از زندگی پسرش بیرون بره
دختره بدون حرفی میزازه میره و پسره فک می کنه که ولش کرده
بعد چند سال تو خونه دوست صمیمیشون همدیگر رو میبینن و پسره میگه این بچه کیه
دختره میگه خیلی احمقی که از شباهتش بچه خودتو نشناسی
مامان پسره باز با دختره قرار می زاره و میگه برگرد پیش پسرم .من پشیمونم و... که یهو صدای پسره میاد که میگه منظورت چیه مامان
بعد دیگه قضیه رو میفهمه و با دختره دوباره زندگی می کنن
دختران سرکش
 

رهگذر1

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
1
پسندها
3
امتیازها
0
  • #4,357
سلام . خسته نباشید . یه رمان هست که دختره میره توی یه شرکت توی یه اتاق تنگ و تاریک تایپیست میشه بعد رییس شرکت یه دوستاشو که یه دکتر بوده میفرسته برا سرکشی تو شرکت بعد اینا باهم گروگان گرفته میشن و میرن تو یه روستا که فرار میکنن بعد پشت برف گیر میکنن و اهالی روستا فک میکنن اینا زن و شوهرن. آخرش دختره میره مطب پسره دنبالش .
میشه اسمشو بگین چی بود؟
 

hamedana313

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
12
پسندها
33
امتیازها
33
  • #4,358
سلام . خسته نباشید . یه رمان هست که دختره میره توی یه شرکت توی یه اتاق تنگ و تاریک تایپیست میشه بعد رییس شرکت یه دوستاشو که یه دکتر بوده میفرسته برا سرکشی تو شرکت بعد اینا باهم گروگان گرفته میشن و میرن تو یه روستا که فرار میکنن بعد پشت برف گیر میکنن و اهالی روستا فک میکنن اینا زن و شوهرن. آخرش دختره میره مطب پسره دنبالش .
میشه اسمشو بگین چی بود؟
سلام
رمان بن بست بهشت از افسون امینیان رو چک کنید
 

Ak_rr

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
1
پسندها
2
امتیازها
0
  • #4,359
سلام دوستان
من دنبال یه رمان بودم که خیلی وقت پیش خوندم ولی دقیق یادم نیست خلاصه اینجوری بود که یه دختر با یه گروه خلافکار اشنا میشه و مجبوره پیش اونا بمونه که اسم رئیس خلافکارا هم یادم نیست ولی عاشق هم میشن که برادر ناتنی رئیس که دقیق یادم نیست فکرکنم اسمش ارشام میبینه این برای گروه باعث ضرره و از دختره خوشش نمیاد تا این که یه روز پلیس جاشون رو میفهمه و به اونجا حمله میکنه و رئیس زخمی میشه اخر دختر برای نجات اونا مجبوره جلوی پلیس رو بگیره و از رئیس جدا میشه و در اخر رمان صدای شلیک میاد که البته فکر کنم ارشام دختر رو میکشه نمیدونم و جلد اول تموم میشه.....
لطفا اگر اسم رمان رو میدونید بگید
 
امضا : Ak_rr
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
عقب
بالا