متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

مباحث متفرقه پیدا کردن‌ رمان‌های بی‌نام

وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

Hamidreza0

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
2
پسندها
6
امتیازها
0
  • #4,471
سلام، این رمانی که در پایین معرفی میکنم، اسمش را یادم نیست؛ اما جزئیات مهمش رو دقیق یادمه...

رمان از جایی شروع شد که برای خواهر یک پسر بچه خواستگار میاد. بعد از گذشت چند جلسه بالاخره راضی به این وصلت میشن؛ اما اون پسر بچه غیرتی بود و حس خوبی به داماد جدیدشون نداشت.
این خانواده (خانواده عروس) به خونه داماد و خانوادش میرن که این پسر بچه یک دختر همسن خودش اونجا پیدا میکنه و از قضا با هم سازشون نمیگیره و با هم دعوا و کل کل می کنن. (این دختر بچه، خواهر داماد بود. اگر اشتباه نکنم.)
بعد از گذشت اتفاقاتی، رمان میره به چند سال بعد که این پسربچه بزرگ شده و با همون دختر، هم دانشگاهی هستن و طبق روال گذشته با هم مشکل دارن...
(فقط اسم یکی از شخصیت ها رو یادمه. مادربزرگ اون پسربچه در دوران جوانی اش...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش

leyla99

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
3
پسندها
5
امتیازها
0
  • #4,474
سلام دوستان
دنبال رمانی هستم که قبلا خودندم
فقط یادم هستش که در یک ساختمان دوخانواده زندگی می کردن
که یک طبقه دختری با پدر و ومادرش و یک برادرش زندگی می کرد و
دیگر طبقه یه خانواده با دو پسرش که البته ارمنی یا مسیحی بودن و در کار موسیقی و عکاسی بودن
ممنون میشم نامش رو بهم بگید
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] *chista*

Ana.banoo

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
1
پسندها
1
امتیازها
0
  • #4,475
دوستان من یه رمانی خوندم که پسره برا انتقام از پدر دختر میره خواستگاری دختر و با اون ازدواج میکنه...ک دلیل انتقام پسر این بود ک پدر دختره و رفیقش بعد از زلزله ی رودبار همه زمین های اونجا رو ارزون خریدن و خاله و برادرشو تو یه باغ زندونی کردن که خالهه خودکشی کرد....دختره هم یه برادر داشت دوقلوی خودش بود ک بعد کشیدن مواد توهم میزنه از ساختمون دانشگاه خودشو انداخت پایین کسی میدونه اسم رمانه چی بود؟؟؟
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] *chista*

SkhMahsa

نو ورود
سطح
2
 
ارسالی‌ها
26
پسندها
58
امتیازها
90
مدال‌ها
2
  • #4,476
سلام دوستان
دنبال رمانی هستم که قبلا خودندم
فقط یادم هستش که در یک ساختمان دوخانواده زندگی می کردن
که یک طبقه دختری با پدر و ومادرش و یک برادرش زندگی می کرد و
دیگر طبقه یه خانواده با دو پسرش که البته ارمنی یا مسیحی بودن و در کار موسیقی و عکاسی بودن
ممنون میشم نامش رو بهم بگید
همسفرگریز
 

M_m

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
10
پسندها
21
امتیازها
33
  • #4,477
سلام؛ یه رمان عاشقانه انتقامی بود که مادر دختره با یه حاجی ازدواج کرده بود و دختره با اونا زندگی نمی‌کرد مستأجر یه خانوم فرانسوی بود، بعد پسر اون حاجی رو اعدام میکنن دختره تو کلانتری می‌شنوه که پدر خوندش ب پسرش میگه اسمی از پدرش نیاره و سر خاکسپاریش دختر رمان میبینه یه پسره سر تاسر مشکی پوشیده و زل زده بهش، بعدش دختره تو شرکت همین آقا که شرکت هواپیمایی هست استخدام میشه باهم دوست میشن ولی بعد ها دختره می‌فهمه بخاطر انتقام پسره بهش نزدیک شده و پسره هم می‌فهمه حاجی پدر دختره نیست و بیهوده انتقام گرفته. لطفاً اگر اسم این رمان رو میدونید بگید خیلی دنبال این رمانم.به خاطر ندارم پسر داستان بخاطر رفیقش دست ب انتقام میزنه یا خواهرش.
 

shima7575

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
3
پسندها
3
امتیازها
0
  • #4,478
سلام دنبال رمانی هستم که فقط یه تیکش یادمه که دختر و پسری عاشق همن ولی یه دختر دیگه که نیتش اذیت کردنه یه شب که پسر حالش بد بوده میکنه میارتش خونه و پسره دخترو تحویل نمیگیره ناراحتش میکنه و با اون دختر دیگه شبو تا صب سر می‌کنه با فکر اینکه همون دختریه که دوسش داره و صب بیدار میشه میفهمه چی شده میفته دنبال دختره
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] *chista*

shima7575

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
3
پسندها
3
امتیازها
0
  • #4,479
با سلام دوباره دنبال یه رمان دیگه هستم که پسره به نیت انتقام به دختری نزدیک میشه و عاشقش میشه اما یه روز دختره میره به پسره سر بزنه پسره که یاد انتقامش افتاده دختره رو خورد میکنه دختره تصادف میکنه پسره میره حلالیت بگیره میگن دختره مرده درحالیکه زندس ولی پسره دیوونه میشه اخرشم بهم میرسن
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] *chista*

Negar.Dayani

مدیر بازنشسته
سطح
19
 
ارسالی‌ها
424
پسندها
11,253
امتیازها
27,613
مدال‌ها
15
سن
18
  • #4,480
سلام یه رمانی بود که تو یه روستا یه خونه ای اتیش میگیره بعد آیسل که روانپزشکم هس از خارج میاد برا خسارتی که باید بده بابت اتیش سوزی، خواهر و مادرشم میمیرن، اسم خواهرش آیسان بوده، بعد ارباب اون روستا مسیح بود و یه داداشم به اسم ماکان داشت
 
امضا : Negar.Dayani
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
عقب
بالا