یه رمانی بود که دختره از امریکا به ایران میاد خونه قبلیشو بازسازی میکنه وسیله هاشو از سمساری میگیره بعد میخواد با داییش و خوانواده مادریش رابطه برقرار کنه تا اعتماد داییشو جلب کنه و به مادرش که سرطان داره ،داییه ازمایش میده که بهش اهدا کنه.بعد ازینکه داییه اهدا کرد میفهمه اون دختره که عاشقش شد خواهر زادشه اخرشم معاوم میشه دختره یتیم بوده که تو بچگیش به سرپرستی گرفته شد...