گفتمان‌آزاد گفتمان آزاد دلنوشته‌ی صداهای خاموش/ هاجر منتظر کابر انجمن یک رمان

[حصار آبی]

عنوان: صداهای خاموش
ژانر: عاشقانه، درام
نام نویسنده: هاجر منتظر
پست ابتدا:
چه می‌توان گفت به حسی که عاشقانه از دست رفت.
من اورا می‌خواستم و او نبودم را
لحظه‌ی سختی بود که می‌دانستم نمی‌توانم دوستش بدارم
و این آغاز سکوت بود.
دلنوشته صداهای خاموش

 

[Nyx]

سلام. اولین نظر منم مثل اینکه
دلنوشته چیزیه که از دل میاد،
نمیشه نقدش کرد.
دل به دل فرق میکنه،
رنگ هر دلی فرق میکنه،
نوع نگاهش، حرف هاش، چیزهایی که بهش گذشته یا حتی خاطراتش.
نمیتونم نظر زیادی بدم،
ولی بار سنگینی داشتن نوشته هات.
و این از نظر ادبیات نیست،
از نظر نگارش و نوع متن و اینا نیست.
ی جو سنگینی که ادمو میگیره عین رنگ غم.
امیدوارم رنگ دلت روشن بشع،
رنگ خوشحالی و آرامش بگیره.
موفق باشی

 

[حصار آبی]

سلام. اولین نظر منم مثل اینکه
دلنوشته چیزیه که از دل میاد،
نمیشه نقدش کرد.
دل به دل فرق میکنه،
رنگ هر دلی فرق میکنه،
نوع نگاهش، حرف هاش، چیزهایی که بهش گذشته یا حتی خاطراتش.
نمیتونم نظر زیادی بدم،
ولی بار سنگینی داشتن نوشته هات.
و این از نظر ادبیات نیست،
از نظر نگارش و نوع متن و اینا نیست.
ی جو سنگینی که ادمو میگیره عین رنگ غم.
امیدوارم رنگ دلت روشن بشع،
رنگ خوشحالی و آرامش بگیره.
موفق باشی

حقیقتش وقتی این تایپیک رو زدم فکر نمی‌کردم قراره مثل رمان و داستان مورد سنجش قرار بگیره، واسه حرفای خودم گذاشته بودمش، که خب شد این.
این بار غم احتمالا برا وقتاییه که من دلم می‌گرفت و می‌نوشتمشون...

لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.

 

[ᴹᴵᴺᴵᴼᴺ]

سلام.
هنوز کامل نخوندم ولی تا به اینجا که خوندم پیشرفت داشتی.
اینجوری بگم که هر پستی که رد می‌شد و می‌خوندم از پست قبلی قشنگ تر بود و دلنوشته‌ات پر تر می‌شد
پر تر منظورم از تعداد خط‌ها و جملات نیست. متن دلنوشته رو میگم که پخته تر می‌شد و بیشتر به دل راه پیدا می‌کرد.
در کل قشنگ بود. باقی نظرمم بعد از خوندن باقیش میگم.

 

[MOHE&A]

سلام وخسته نباشید*)
من نقدم رو به عنوان یه خوانتده ساده واستون میگم.

هنوز تا انتها نخوندم ولی ارتباط خوبی برقرار کردم با مطالب دلی شما..

واینکه نام دلنوشته واسم یه چالش بود "صداهای خاموش "

وقتی میخوندم متوجه شدم اتفاقا چقدر باصدای رسا وراحت حرفهای

دلتون رو بیان کردید پس چرا خاموش؟
ولی جلوتر که رفتم متوجه علتش شدم.

صداهایی بود ساکت ازیه گلایگی ازیه
شکست احساسی که مدتها درسینه

خاموش شده بود ولی بالاخره به زیبایی بروی کاغذ قلم خورد. ونام صداهای خاموش رو رقم زد.
طرز چیدمان جمله ها قشنگ وزیباست.

امیدوارم هر روز بیشترا قبل بدرخشید*))

 

[حصار آبی]

سلام.
هنوز کامل نخوندم ولی تا به اینجا که خوندم پیشرفت داشتی.
اینجوری بگم که هر پستی که رد می‌شد و می‌خوندم از پست قبلی قشنگ تر بود و دلنوشته‌ات پر تر می‌شد
پر تر منظورم از تعداد خط‌ها و جملات نیست. متن دلنوشته رو میگم که پخته تر می‌شد و بیشتر به دل راه پیدا می‌کرد.
در کل قشنگ بود. باقی نظرمم بعد از خوندن باقیش میگم.

سلام، طاعات و عباداتتم قبول حق.
خیلی خوشحالم که نظر زیبات رو شنیدم و اینکه با این دلنوشته ارتباط گرفتی و به نظرت زیبا بودن، بی‌صبرانه منتظر ادامه‌ی نظرتم.

 

[حصار آبی]

علیک سلام، طاعات و عباداتتم قبول حق.
همین خوبه که برای دلنوشته، نقد دلی رو بشنوم.

هنوز تا انتها نخوندم ولی ارتباط خوبی برقرار کردم با مطالب دلی شما..

واینکه نام دلنوشته واسم یه چالش بود "صداهای خاموش "

خوشحالم که تونستم طوری بنویسم که با حرف‌های دل ارتباط بگیری.
بله همون‌طور که خودت هم متوجه شدی، اینا حرف‌هایین که گاهی نمیشه به زبون اورد و به اجبار تو قلب آدم و یا تو نگاه آدم جمع میشن و خاموشن.

امیدوارم هر روز بیشترا قبل بدرخشید*))

همچنین و امیدوارم موفقیت‌های روز افزونت رو حتما شاهد باشم. ممنون بابت نگاه مهربون و زیبات، زیبا...

لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.

 

[Armita.sh]

سلام به هاجر جون زیبا و باهوش:)
خوبید؟ خوشید؟ سلامتید؟
دلنوشته از اسمش مشخصه دیگه؛ یکی داره از جدایی عشقش میگه، یکی داره از کنکور میگه، یکی هم از بی‌شوهری(نخندید بابا؛ این درده#_#)
بنابراین من نمی‌خوام بگم موضوع دلنوشته‌تون تکراریه و اینا، حتی اگرم باشه با استفاده از آرایه‌های ادبی می‌تونید یه پردازش فوق‌العاده به‌وجود بیارید؛ ولی یه موردی یکم توی ذوق میزد؛ اونم این بود که بعضی وقتا نثرتون از ادبی می‌پرید روی محاوره‌ای؛ اگرم این رفع بشه قطعا سطح دلنوشته‌تون بالاتر خواهد رفت.
درکل من بارها گفتم که قلمتون رو دوست دارم، و این دلنوشته هم دوست دارم:)
موفق‌ترترتر باشید

 

[ᴹᴵᴺᴵᴼᴺ]

پست 24 خیلی جالب بود مخصوصا اونجا که گفتی
من هر آنچه بود را با پایان باران
از یاد بردم
عروسک اما
هنوز هم با آن لبخند گچی، کنار طاقچه
در دل نجوا می‌کرد
یادم تو را تا ابد.
خیلی خوب بودد.
پست ۲۵ هم که انگار با دل آدم حرف می‌زد.
ولی تو پست‌های آخرت یه چنن تا پست قالب شعر به خودشون گرفته بودن من منتقد نیستم و فقط نظر خودمو میدم که یه تفاوتی تو دلنوشتت ایجاد کرده و از یکنواختی در آورده و به شخصه خوشم اومد.
ولی پست 43
ماه لبخند زد
ماه حوض کوچک لبخند زد
چه دل خوشی داشت ماهی کوچک
دور لبخند ماه، شادمانه می‌رقصید
اینجا موضوعش گنگه
یه خواننده که باقی پست هاتو نخونده باشه نمی‌تونه متوجه بشه که تو از چه غمی به رقصیدن ماهی میگی چه دل خوشی داشت.
تکرار کلمات هم یکم باعث گیجی میشد که چون جمله ها کوتاه و...

لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.

 

[حصار آبی]

سلام به هاجر جون زیبا و باهوش:)
خوبید؟ خوشید؟ سلامتید

علیک سلام، عزیززززززز دلم که انقدر خوب و مهربونی.
بابت تاخیر تو جواب دادنم ببخش، فکر کنم باید گفتمان خودمم باید اشتراک بزنم، هیچ نمباد که کی سر زده.

بنابراین من نمی‌خوام بگم موضوع دلنوشته‌تون تکراریه و اینا، حتی اگرم باشه با استفاده از آرایه‌های ادبی می‌تونید یه پردازش فوق‌العاده به‌وجود بیارید

حقیقتش اون موقع که این تایپیک رو زدم، همینطوری زدم، تا چیزایی که به ذهنم میان رو نرم تو کاغذ بنویسم، حوصله‌م نمی‌کشید هی برم دنبال دفترام. ولی بعد فهمیدم، جایگاه دلنوشته دقیقا چیه، که خب خیلی گذشته بود و منم همینا تو دلمه دیگه...

لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.