- تاریخ ثبتنام
- 31/10/20
- ارسالیها
- 512
- پسندها
- 3,976
- امتیازها
- 17,273
- مدالها
- 13
سطح
12
- نویسنده موضوع
- #151
به سختی دود سیگار را به بیرون فوت کرد و خونسرد گفت:
- کی گفته من به تو حس دارم؟
خودم را نباختم و گفتم:
- همینو میگم. احمقی اگه کوچکترین احساسی به من داری. محض محکمکاری میگم، اگه داری و روت نمیشه بگی، بهتره فراموشش کنی و بچسبی به زندگیت. از من چیزی در نمیاد!
پوزخند صداداری زد. خیره نگاهش کردم. به نشانه «چیه؟!» شانه بالا انداخت. سری تکان دادم و روی تخت دراز کشیدم. پلکهایم را که بستم، صدایش را شنیدم:
- تو دائم باهام بد اخلاقی میکنی. هی میخوای منو از خودت دور کنی و تنها باشی. چه بخوای چه نه، تو در هر صورت تنهایی! برو کل دنیا رو بگرد، فقط منو داری. فقط منم که میدونم دردت چیه، و این هیچ ربطی به احساس داشتن من نداره.
لب زدم:
- تو خودت باعث این دردی.
- میتونم درمونت...
- کی گفته من به تو حس دارم؟
خودم را نباختم و گفتم:
- همینو میگم. احمقی اگه کوچکترین احساسی به من داری. محض محکمکاری میگم، اگه داری و روت نمیشه بگی، بهتره فراموشش کنی و بچسبی به زندگیت. از من چیزی در نمیاد!
پوزخند صداداری زد. خیره نگاهش کردم. به نشانه «چیه؟!» شانه بالا انداخت. سری تکان دادم و روی تخت دراز کشیدم. پلکهایم را که بستم، صدایش را شنیدم:
- تو دائم باهام بد اخلاقی میکنی. هی میخوای منو از خودت دور کنی و تنها باشی. چه بخوای چه نه، تو در هر صورت تنهایی! برو کل دنیا رو بگرد، فقط منو داری. فقط منم که میدونم دردت چیه، و این هیچ ربطی به احساس داشتن من نداره.
لب زدم:
- تو خودت باعث این دردی.
- میتونم درمونت...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.