- ارسالیها
- 534
- پسندها
- 4,218
- امتیازها
- 17,273
- مدالها
- 13
- نویسنده موضوع
- #151
خودم را نباختم و گفتم:
- منم همینو میگم. احمقی اگه کوچکترین احساسی به من داری. محض محکم کاری میگم، اگه داری و روت نمیشه بگی، بهتره فراموشش کنی و بچسبی به زندگیت. از من چیزی در نمیاد!
پوزخند صدا داری زد. خیره نگاهش کردم. به نشانه «چیه؟!» شانه بالا انداخت. سری تکان دادم و روی تخت دراز کشیدم. پلکهایم را که بستم، صدایش را شنیدم:
- تو دائم باهام بد اخلاقی میکنی. هی میخوای منو از خودت دور کنی و تنها باشی. چه بخوای چه نه، تو تنهایی! برو کل دنیا رو بگرد، فقط منو داری. فقط منم که میدونم دردت چیه، و این هیچ ربطی به احساس داشتن یا نداشتن من نداره.
لب زدم:
- تو خودت باعث این دردی.
- میتونم درمونت باشم، اگه تو بخوای.
سکوت کردم و بدون اینکه چشم باز کنم گفتم:
- سیگارتو که...
- منم همینو میگم. احمقی اگه کوچکترین احساسی به من داری. محض محکم کاری میگم، اگه داری و روت نمیشه بگی، بهتره فراموشش کنی و بچسبی به زندگیت. از من چیزی در نمیاد!
پوزخند صدا داری زد. خیره نگاهش کردم. به نشانه «چیه؟!» شانه بالا انداخت. سری تکان دادم و روی تخت دراز کشیدم. پلکهایم را که بستم، صدایش را شنیدم:
- تو دائم باهام بد اخلاقی میکنی. هی میخوای منو از خودت دور کنی و تنها باشی. چه بخوای چه نه، تو تنهایی! برو کل دنیا رو بگرد، فقط منو داری. فقط منم که میدونم دردت چیه، و این هیچ ربطی به احساس داشتن یا نداشتن من نداره.
لب زدم:
- تو خودت باعث این دردی.
- میتونم درمونت باشم، اگه تو بخوای.
سکوت کردم و بدون اینکه چشم باز کنم گفتم:
- سیگارتو که...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش توسط مدیر