- تاریخ ثبتنام
- 31/10/20
- ارسالیها
- 538
- پسندها
- 4,269
- امتیازها
- 17,273
- مدالها
- 13
سطح
12
- نویسنده موضوع
- #161
نبض شقیقهام کوبید. این پافشاریش روی نقش داشتن من تو این وضعیت شرمآور، آخر روانیم میکرد. این که به من انگ درازدستی میزد از صدتا فحش ناموسی بدتر بود. دوست داشتم سرم رو بکوبم به در و دیوار.
- یه بار دیگه تکرارش کن، اون موقع هرچی دیدی از چشم خودت دیدی. این وضعیتی که ازش حرف میزنی فقط یه بیگناه داره، من!
- ولی... .
بلندتر گفتم:
- ولی و کوفت!
قاطعیت کلامم باعث شد صداش تو نطفه خفه شه. عجب صبح دل انگیزی! شروعش با جنگ و مجادله، پایانش با چی بود؟! این روزها بیکاری حوصلهام رو به یغما میبرد و اعصابم رو ضعیف میکرد. باید استراحت میکردم تا خودم رو جمع و جور کنم و با درس و کلاسها سرم رو گرم کنم. از همه چیز عقب افتاده بودم، اما استراحت تو خونهای که قاتل روحم داخلش ساکن بود،...
- یه بار دیگه تکرارش کن، اون موقع هرچی دیدی از چشم خودت دیدی. این وضعیتی که ازش حرف میزنی فقط یه بیگناه داره، من!
- ولی... .
بلندتر گفتم:
- ولی و کوفت!
قاطعیت کلامم باعث شد صداش تو نطفه خفه شه. عجب صبح دل انگیزی! شروعش با جنگ و مجادله، پایانش با چی بود؟! این روزها بیکاری حوصلهام رو به یغما میبرد و اعصابم رو ضعیف میکرد. باید استراحت میکردم تا خودم رو جمع و جور کنم و با درس و کلاسها سرم رو گرم کنم. از همه چیز عقب افتاده بودم، اما استراحت تو خونهای که قاتل روحم داخلش ساکن بود،...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش