- ارسالیها
- 534
- پسندها
- 4,218
- امتیازها
- 17,273
- مدالها
- 13
- نویسنده موضوع
- #131
- بگو ببینم، میخوای چشم چپت مثل راستی شه؟
به تریش قبایش برخورد که گفت:
- به قرآن مجید اگه این دفعه دستت بهم بخوره... .
با پایین تنهام ادای حمله در آوردم. یکهای خورد و از جایش پرید. نیشخندی زدم و گفتم:
- هارت و پورت نکن برام مرتیکه! میدونی که من دست از همه چی شستم. حتی اگه دستم به خونت آلوده شه به هیچ جام نیست. پس مثل بچه آدم بگو چرا دوباره اومدی جاسوسی منو میکنی؟
در قالب مظلومیت فرو رفت و با لحنی جگر سوز گفت:
- بابا به والله مجبورم میکنن، فکر کردی من بیکارم این همه راه بکوبم بیام اینجا که ساعت رفت و آمد جنابعالی رو گزارش بدم؟ وقتی حاج حبیب دستور میده میگی من چیکار کنم؟
اخمی از سر دقت روی پیشانیم نشست. قدمی به سویش برداشتم و گفتم:
- حاج حبیب؟ تو مگه سری پیش مخبر...
به تریش قبایش برخورد که گفت:
- به قرآن مجید اگه این دفعه دستت بهم بخوره... .
با پایین تنهام ادای حمله در آوردم. یکهای خورد و از جایش پرید. نیشخندی زدم و گفتم:
- هارت و پورت نکن برام مرتیکه! میدونی که من دست از همه چی شستم. حتی اگه دستم به خونت آلوده شه به هیچ جام نیست. پس مثل بچه آدم بگو چرا دوباره اومدی جاسوسی منو میکنی؟
در قالب مظلومیت فرو رفت و با لحنی جگر سوز گفت:
- بابا به والله مجبورم میکنن، فکر کردی من بیکارم این همه راه بکوبم بیام اینجا که ساعت رفت و آمد جنابعالی رو گزارش بدم؟ وقتی حاج حبیب دستور میده میگی من چیکار کنم؟
اخمی از سر دقت روی پیشانیم نشست. قدمی به سویش برداشتم و گفتم:
- حاج حبیب؟ تو مگه سری پیش مخبر...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش