متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

شعر مجموعه اشعار برخاسته از صفر مطلق | ستایش کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع شکوفه یاس
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 15
  • بازدیدها 747
  • کاربران تگ شده هیچ

شکوفه یاس

نو ورود
سطح
2
 
ارسالی‌ها
24
پسندها
234
امتیازها
990
مدال‌ها
2
  • نویسنده موضوع
  • #1
477267

نام مجموعه : برخاسته از صفر مطلق
نام شاعر : ستایش



مقدمه
برخاسته از صفر مطلقم
اینجا به خواست تو
من میکنم تلاش
من صفر مطلقم
تا انتها تلاش !!
 
آخرین ویرایش

Samira-M

هنرمند انجمن
سطح
24
 
ارسالی‌ها
920
پسندها
15,334
امتیازها
37,073
مدال‌ها
18
  • #2
•| بسم رب العشق |•

1000008543.jpg

ضمن عرض سلام و خوش آمد خدمت شما شاعر محترم؛ لطفاً قبل از شروع تایپ مجموعه اشعار خود، قوانین بخش را مطالعه کنید.

"قوانین بخش اشعار کاربران"
***
پس از ارسال بیست پست در دفتر شعرتان، می‌توانید درخواست نقد بدهید و از دیدگاه دیگر کاربران درباره اشعارتان، آگاه شوید.

"تاپیك درخواست نقد و بررسی اشعار"
***
پس از گذشت بیست پست از دفتر شعرتان، می‌توانید درخواست تگ دهید و از کیفیت اشعار خود آگاه شوید.
...​
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

شکوفه یاس

نو ورود
سطح
2
 
ارسالی‌ها
24
پسندها
234
امتیازها
990
مدال‌ها
2
  • نویسنده موضوع
  • #3
خسته از اینجا و انجاها
دلم درارزوست
گفته بودندم همی اینجا مکن آن آرزو
خسته از پندار و گفتار و درد و شایدم
خانه ام ویران شده در خاکسار ارزو
من شدم پنهان میان ارزو های دلم
فوج فوج و موج موج
اینجا و انجا ارزو
یا بیاید ارزویی که مرا پیداکند
یاکه تسکینی بیارند ودلم رسواکنند
ذهن من درخاکسار ارزو اتش شده
آتش شوقم ببین اکنون چه خاکستر شده
مطلبی دارد دلم باان بزرگ نازنین
ارزو هست برجوانان عیب یا نه همنشین ؟
 

شکوفه یاس

نو ورود
سطح
2
 
ارسالی‌ها
24
پسندها
234
امتیازها
990
مدال‌ها
2
  • نویسنده موضوع
  • #4
شعر قفس پوشالی

نفسی حبس در گلو دارم
آهی دردمند و زندانی
کاشکی برون شوی باری
زین قفس های هجرانی
هجر اما ندانستم من چیست ...
راه هجر من نمی دانم
نفسم تنگ و طاقتم اندک
صبری رو به مرگ
دارم من
آه، آه میکشم هر دم
زین قفس های پوشالی
 

شکوفه یاس

نو ورود
سطح
2
 
ارسالی‌ها
24
پسندها
234
امتیازها
990
مدال‌ها
2
  • نویسنده موضوع
  • #5
تو داد میزنی
فریاد میزنی
این است مشکلم که
دم از داد میزنی
زنجیر میکشی کل سپهر من
چون هست ان فلک دوراز منظرت
تک تک ستاره هاش
در بند میکشی
تو غول آسمان
من آبی و روان
گاهی به جرم عشق بر ابریم سوار

تو سخت و استوار
من در طلسم باد
راستی به من بگو
تو خانه ات کجاست؟
آن قصر سرد و سخت
رنگش به رنگ مرگ
قصری استوار
من در طبیعیتم
آزادم و رها
 
آخرین ویرایش

شکوفه یاس

نو ورود
سطح
2
 
ارسالی‌ها
24
پسندها
234
امتیازها
990
مدال‌ها
2
  • نویسنده موضوع
  • #6
خط های موازی را تا انتها ادامه دادم
ودر ثانیه ثانیه ی بی انتها ، نرسیدن را چشیدم
در کنار بی نهایت نشستم
قلبم را گشودم
با طعم بی نهایت تهی شدم
حال *** را دارم که با تمام مهربانیش
در مقیاس مهر،‌‌ فحشایش را شمردند
شاعری که در مقیاس هنر ، فقرش را
و عارفی که در جای عرفان فقهش را شمردند
حال خوب های پوشالی را نمیفهمم
تهی مغزانی کت و شلوار به تن
من گله دارم
از (تو) نبودن
از (من)نبودن
از کت و شلوار بودن
از خوب های پوشالی
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

شکوفه یاس

نو ورود
سطح
2
 
ارسالی‌ها
24
پسندها
234
امتیازها
990
مدال‌ها
2
  • نویسنده موضوع
  • #7
دراغوشت لانه کردم
چون کبوتر عاشقانه
من شدم م**س.ت وجودت
بی بهانه چون ترانه
موج عشقم را تو دیدی
موج موهایم بهانه
هرنفس با من دمیدی
عاشقانه شاعرانه
م**س.ت گرمای وجودت
تو طلسم تار مویم
نیستی همچون سکوتم
میگریزی از وجودم
من کبوتر بودم و
اکنون شدم بی اشیانه
کاش بگریزی ز سودای ترانه
ای بهانه !
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش

شکوفه یاس

نو ورود
سطح
2
 
ارسالی‌ها
24
پسندها
234
امتیازها
990
مدال‌ها
2
  • نویسنده موضوع
  • #8
آرام باش ای جان من
آرام جانی میرسد
در این همه ظلمت به شب
ان تک ستاره میرسد
ارام باش ای صبر من
نوری به سایه میرسد
تو خفته جان
ازرده تن
من در تپش
تو در قفس
ظلمت به پایان میرسد
 
آخرین ویرایش

شکوفه یاس

نو ورود
سطح
2
 
ارسالی‌ها
24
پسندها
234
امتیازها
990
مدال‌ها
2
  • نویسنده موضوع
  • #9
ای کاش در این سردی بازار مرا 《خوب》شمارند
در بی کسیم کاش مرا 《دوست》شمارند
ایکاش فلک عکس کند زندگیش را
در خشم غمم گاه ببندد دهنش را
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

شکوفه یاس

نو ورود
سطح
2
 
ارسالی‌ها
24
پسندها
234
امتیازها
990
مدال‌ها
2
  • نویسنده موضوع
  • #10
ای ترانه باران !
بند بند وجودم تو را میخواند
ای که از نبودت وجودم بارانی شده
و چه روان درآغوش غریبان میروی
درحالی که میگریم
تو ان لباس برازنده ای که در قامت کوتهم نگنجی
ومن ان کوتاه ترین دیوار
ای ارزوی نیمه بیدار !
 
آخرین ویرایش

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا