خسته از اینجا و انجاها
دلم درارزوست
گفته بودندم همی اینجا مکن آن آرزو
خسته از پندار و گفتار و درد و شایدم
خانه ام ویران شده در خاکسار ارزو
من شدم پنهان میان ارزو های دلم
فوج فوج و موج موج
اینجا و انجا ارزو
یا بیاید ارزویی که مرا پیداکند
یاکه تسکینی بیارند ودلم رسواکنند
ذهن من درخاکسار ارزو اتش شده
آتش شوقم ببین اکنون چه خاکستر شده
مطلبی دارد دلم باان بزرگ نازنین
ارزو هست برجوانان عیب یا نه همنشین ؟