- ارسالیها
- 426
- پسندها
- 1,135
- امتیازها
- 7,283
- مدالها
- 10
- نویسنده موضوع
- #21
از روی پله بلند میشود و دستی بر روی لباسِ سفید رنگش میکشد و او را میتکاند و در حالی که به سوی ماشین گام برمیدارد لب میزند:
- سوار شو بریم!
مادیار سرش را از روی زانوهایش بلند میکند با چشمانی که از شدت تعجب اندازه دو توپ تنیس شده است لب میزند:
- کجا؟
برهان در حالی که در ماشین را باز میکند و سوار میشود، میگوید:
- هر جا، بهتر از این نیست که دست روی دست بذاریم یا زانوی غم بغل بگیریم؟ معجزه که نمیشه زن عمو!
راست میگوید، با گوشهای کز کردن و گوشهای نشستن و اشک ریختن و غصه خوردن چیزی که درست نمیشود هیچ، حتی اوضاع بدتر هم میشود، اما اگر دست بجنبانند و کاری انجام دهند. به این اوضاع فلاکتوار میتوانند سر و سامان دهند.
از روی پله بلند میشود و نگاهی به در خانهی پرهان میاندازد و...
- سوار شو بریم!
مادیار سرش را از روی زانوهایش بلند میکند با چشمانی که از شدت تعجب اندازه دو توپ تنیس شده است لب میزند:
- کجا؟
برهان در حالی که در ماشین را باز میکند و سوار میشود، میگوید:
- هر جا، بهتر از این نیست که دست روی دست بذاریم یا زانوی غم بغل بگیریم؟ معجزه که نمیشه زن عمو!
راست میگوید، با گوشهای کز کردن و گوشهای نشستن و اشک ریختن و غصه خوردن چیزی که درست نمیشود هیچ، حتی اوضاع بدتر هم میشود، اما اگر دست بجنبانند و کاری انجام دهند. به این اوضاع فلاکتوار میتوانند سر و سامان دهند.
از روی پله بلند میشود و نگاهی به در خانهی پرهان میاندازد و...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش توسط مدیر