متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.
  • تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

در حال تایپ رمان رُز هلندی | Ayli_fam کاربر انجمن یک رمان

Ayli_fam

رو به پیشرفت
سطح
7
 
ارسالی‌ها
152
پسندها
850
امتیازها
5,063
مدال‌ها
7
سن
17
  • نویسنده موضوع
  • #1
نام رمان :
رُز هلندی
نام نویسنده:
Ayli_fam
ژانر رمان:
#عاشقانه #تریلر
کد رمان: 5447
ناظر: Mobina.yahyazade Mobina.yahyazade
خلاصه:
همه چیز از یک پیام ناشناس در اینستاگرام و پیدا شدن یک دسته گل رز هلندی شروع شد. دختر تازه کار و بلاگری که فکرش رو هم نمی‌کرد یک عکس سرنوشتش رو زیر و رو کنه و زندگی ساده‌اش پر بشه از هیجان و ماجراهای عجیب و باور نکردنی!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

Mers~

پرسنل مدیریت
سرپرست تالار
سطح
35
 
ارسالی‌ها
2,694
پسندها
34,758
امتیازها
66,873
مدال‌ها
37
سن
18
  • مدیر
  • #2
تایید رمان.jpg
«به نام داعیه‌ی سر متن‌ها»

نویسنده‌ی عزیز، ضمن خوش‌آمد گویی، سپاس از انتخاب این انجمن برای منتشر کردن رمان خود،
خواهشمندیم قبل از تایپ رمان خود قوانین زیر را به دقت مطالعه فرمایید!
قوانین جامع تایپ رمان

آموزش قرار دادن رمان را در تاپیک زیر دنبال کنید.

نحوه‌ی قرار دادن رمان در انجمن برای مطالعه کاربران

و برای پرسش سوالات و اشکالات خود در رابطه با رمان به...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Mers~

Ayli_fam

رو به پیشرفت
سطح
7
 
ارسالی‌ها
152
پسندها
850
امتیازها
5,063
مدال‌ها
7
سن
17
  • نویسنده موضوع
  • #3
مقدمه:
زندگی عجیبه، خیلی عجیب!
درست زمانی که حتی فکرش رو هم نمی‌کنی یه اتفاق‌هایی پیش میاد که قابل باور نیست! اصلا می‌مونی و با خودت میگی چرا الان؟! چرا من؟ حالا اون اتفاق یا خیلی شیرینه وسط کلی بدبختی یا خیلی تلخه وسط کلی خوشبختی! اما برای من متفاوت بود، نه میشد بگی تلخ بود نه شیرین! ماجرای من مثل لیمو شیرین بود! اولش خیلی شیرین بود اما کمی که گذشت تلخ شد...خیلی تلخ!
 

Ayli_fam

رو به پیشرفت
سطح
7
 
ارسالی‌ها
152
پسندها
850
امتیازها
5,063
مدال‌ها
7
سن
17
  • نویسنده موضوع
  • #4
- عروس بچرخ.
با خنده چرخید و دامن شاین‌دار قرمز رنگش زیبایی کلیپ رو هزار برابر کرد. لبخند زدم.
- عالیه... می‌ترکونه!
فورا استوریش کردم و نوشتم:
- اینم از ملکه قرمز امشبمون.
با دیدن فالورهام لب و لوچه‌ام آویزون شد. فقط صد نفر! شیدا چتری‌هام رو بهم ریخت.
- هی... غصه نخور تازه اولشه.
نگاهش کردم.
- بخدا اگر این پیج هزارتا شد به کل آرایشگاه شیرینی میدم.
ریز خندید.
- می‌بینیم.
پشت چشم نازک کردم.
- می‌بینیم!
و بعد با گفتن خدانگهدار بلندی از آرایشگاه خارج شدم. با دستایی که از فرط سرما سفید شده بود و می‌لرزید وارد اسنپ شدم. با دیدن مبلغ چشمام گرد شد سی تومن پول داشتم؟! تند کیف پولم بیرون آوردم و چکش کردم. فقط بیست تومن مونده بود! پوف کلافه‌ای کشیدم که بخاطر سرما بخار از دهنم خارج شد، عالی شد...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

Ayli_fam

رو به پیشرفت
سطح
7
 
ارسالی‌ها
152
پسندها
850
امتیازها
5,063
مدال‌ها
7
سن
17
  • نویسنده موضوع
  • #5
موهام رو پشت گوشم زدم و اشک چشمام رو که ناشی از مواد کراتین بود پاک کردم.
- رز؟
همون‌طور که با شال آبی رنگم صورتم رو باد می‌زدم تا سوزش چشمم کمتر شه سمت اتاق خانم سلیمانی رفتم. نگاهش کردم تازه رسیده بود و مشغول تعویض لباس بود.
- جانم؟
نگاهم کرد و مثل همیشه لبخند گرمی زد.
- به عروس زنگ بزن بگو زودتر بیاد و بگو ناخن مصنوعی هم بگیره.
ابروم رو بالا انداختم.
- مگه نازی نیست؟!
همون‌طور که داشت موهاش رو گوچه‌ای می‌بست سرش رو به نشونه منفی تکون داد.
- نه سرما خورده نمی‌تونه بیاد، مجبوریم با ناخن مصنوعی سر کنیم.
سرم رو تکون دادم و با گفتن اوکی از اتاق خارج شدم. برای نسیم که تازه اومده بود دستی تکون دادم و پشت میز انتهای راهرو نشستم. دفتر رو از زیر میز بیرون کشیدم و شماره عروس رو پیدا کردم. پنج‌تا...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

Ayli_fam

رو به پیشرفت
سطح
7
 
ارسالی‌ها
152
پسندها
850
امتیازها
5,063
مدال‌ها
7
سن
17
  • نویسنده موضوع
  • #6
***
نزدیک عصر بود و دیگه نای ایستادن نداشتم. امروز زیادی شلوغ بود! عروس تقریبا آماده بود، خمیازه بلند بالایی کشیدم.
- عروس ناخن مصنوعی؟!
با تعجب نگاهم کرد.
- چه ناخن مصنوعی؟! مگه نگفتین ناخن بگیر؟!
گیج نگاهش کردم.
- آره خب گفتم بگیر؛ نگرفتی؟!
وحشت‌زده نگاهم کرد.
- مگه منظورتون از بگیر کوتاه کن نبود؟!
چشمام گرد شد.
- چی؟!
با بغض نگاهم کرد.
- من ناخن‌هام رو تا ته کوتاه کردم.
هنگ کرده نگاهش کردم و با تعجب دستش رو گرفتم. نوزاد تازه به دنیا اومده بیشتر ناخن داشت تا عروس! خدایا فقط صبر! سعی کردم آرامشم رو حفظ کنم و چقدر توی این خستگی سخت بود!
- خب عزیزم کسی نیست الان برات ناخن بگیره؟!
گوشیش رو از میز کنارش برداشت.
- صبر کنید به شوهرم زنگ بزنم... .
دستام رو بغل کردم و منتظر نگاهش کردم.
- الو...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

Ayli_fam

رو به پیشرفت
سطح
7
 
ارسالی‌ها
152
پسندها
850
امتیازها
5,063
مدال‌ها
7
سن
17
  • نویسنده موضوع
  • #7
با حرص گوشیم توی کیفم پرت کردم و همون‌طور که وارد لوازم آرایشی می‌شدم زیرلب بی‌شعوری نثارش کردم.
- سلام خوش اومدید، بفرمایید؟
با شنیدن صدا حواسم جمع شد.
- سلام، ناخن مصنوعی می‌خواستم.
سرش رو تکون داد و چند مدل ناخن روی میز گذاشت. قرمز، نباتی، بنفش، نقره‌ای، همشون هم شاین بودن. با توجه به رنگ لباس عروس که سفید بود نقره‌ای رو برداشتم. زیپ کیفم رو باز کردم و با دیدن کیف پول خالیم آه از نهادم بلند شد. چقدر من خنگ و ماهی‌ام! آخه احمق تو اگر پول داشتی که دیشب تو اون بارون پیاده نمی‌رفتی. حالا چیکار کنم؟! کلافه پوفی کشیدم و گوشیم رو بیرون آوردم و شماره خانم امیری رو گرفتم. بعد از پنج بوق جواب داد.
- جانم عزیزم؟!
از حجم سر و صدای سالن چشمام رو کلافه بستم. گفتنش سخت بود اما راهی نداشتم، دروغ که...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

Ayli_fam

رو به پیشرفت
سطح
7
 
ارسالی‌ها
152
پسندها
850
امتیازها
5,063
مدال‌ها
7
سن
17
  • نویسنده موضوع
  • #8
با زنگ خوردن گوشیش بلند شد و رفت. حرفش خیلی ذهنم رو درگیر کرد. بد نمی‌گفت به امتحانش می‌ارزید. یکبار امتحان کنم اگر بد بود که هیچی اگر خوب بود ادامه میدم. با این فکر وارد اسنپ چت شدم و روی صندلی چرم مشکی مقابل آینه‌های طلایی سالن نشستم و ماسک مشکی رنگی روی صورتم زدم. یه سلفی توی آینه گرفتم، اما هنوز دو دل بودم. بد نبود؟! لبم رو گاز گرفتم و نوشتم: خسته بعد از یه روز کاری. یه روز خستگیامو می‌فروشم و باهاش آرزوهام رو می‌خرم. نگاه آخرم رو کردم؛ اما اگر فقط از صورتم بود بهتر نبود؟! با این فکر پاکش کردم و یه سلفی از صورتم با ماسک و همون متن گذاشتم.
***
«محمد»
با زنگ خوردن گوشیم پرسشی به احمد نگاه کردم و سرم رو به نشونه کیه تکون دادم. ابروهاش شیطون بالا پرید.
- زده دلبر، مهوشه؟
با...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

Ayli_fam

رو به پیشرفت
سطح
7
 
ارسالی‌ها
152
پسندها
850
امتیازها
5,063
مدال‌ها
7
سن
17
  • نویسنده موضوع
  • #9
***
رز:
- رز؟
دهنم رو که برای ریمل زدن مثل غار باز کرده بودم بستم و داد زدم.
- اومدم.
شالم رو درست کردم و از اتاق خارج شدم. مامانم همونطور که روسریش رو مرتب می‌کرد لب زد.
- در رو باز کن.
کلافه لپم رو باد کردم، مهمونمون مامان احمد بود، زنی فوق العاده فضول و دو رو! در رو باز کردم و به زور لب هام رو کش دادم.
- سلام.
لبخند عمیقی زد. خدا بخیر کنه! این لبخند نشونه خوبی نداشت.
- سلام عزیزم.
با گفتن بفرماییدی به داخل خونه هدایتش کردم. به محض ورودش با مامان روبوسی و احوال پرسیشون شروع شد. پس از کلی تعارف بالاخره مامان و بابا و سکینه خانم نشستن. خواستم جمعشون رو ترک کنم که مامان مثل همیشه ذهنم رو خوند و با چشم غره‌ای و اشاره منصرفم کرد. با حرص نشستم و همونطور که دستم رو بی جهت روی گل...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا