- تاریخ ثبتنام
- 29/8/23
- ارسالیها
- 776
- پسندها
- 5,202
- امتیازها
- 22,273
- مدالها
- 15
سطح
12
- نویسنده موضوع
- #511
***
چشمانم را باز کردم اصلاً متوجه نشده بودم کی همانطورکه به دیوار تکیه دادهام، خوابم گرفته بود. گردنم درد میکرد، کمی مالش دادم و نگاهم را به سقف دوختم.
- خدایا! باورکن من دیگه اون آدم مزخرف سابق نیستم، الان دیگه باور دارم همه چیز دست توئه، کمکم کن از این مخمصه دربیام، کمک کن رضا اون پولو جور کنه و بیاد، کمک کن بلایی سرم نیارن.
کانکس تاریک شده بود و هوا هم سرد.
- یعنی این جا یه چراغ نداره؟
صدای باز شدن در باعث شد راست بایستم. با باز شدن در نوری از بیرون به داخل افتاد و صدای مرد چشم سبز به دنبالش.
- گم شو بیا برو توالت.
به طرف در به راه افتادم.
- اینجا تاریکه لامپ نداره؟
- لامپ لازم نداری.
- یعنی چی؟
- یعنی تاریک شد بگیر بخواب.
- سرد هم هست.
او بیرون کانکس ایستاده بود و من درونش،...
چشمانم را باز کردم اصلاً متوجه نشده بودم کی همانطورکه به دیوار تکیه دادهام، خوابم گرفته بود. گردنم درد میکرد، کمی مالش دادم و نگاهم را به سقف دوختم.
- خدایا! باورکن من دیگه اون آدم مزخرف سابق نیستم، الان دیگه باور دارم همه چیز دست توئه، کمکم کن از این مخمصه دربیام، کمک کن رضا اون پولو جور کنه و بیاد، کمک کن بلایی سرم نیارن.
کانکس تاریک شده بود و هوا هم سرد.
- یعنی این جا یه چراغ نداره؟
صدای باز شدن در باعث شد راست بایستم. با باز شدن در نوری از بیرون به داخل افتاد و صدای مرد چشم سبز به دنبالش.
- گم شو بیا برو توالت.
به طرف در به راه افتادم.
- اینجا تاریکه لامپ نداره؟
- لامپ لازم نداری.
- یعنی چی؟
- یعنی تاریک شد بگیر بخواب.
- سرد هم هست.
او بیرون کانکس ایستاده بود و من درونش،...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش توسط مدیر