- نویسنده موضوع
- #21
کارون در یخچال را باز کرده و به دنبال خوراکی میگردد اما هیچ چیز مطابق میلش نیست. گویی گرسنگیاش با هیچ کدام از خوراکیهای داخل یخچال برطرف نمیشود. در نهایت پیش از آنکه بوق یخچال به صدا درآید، بطری شیر کاکائو را برداشته و سر میکشد. هنوز به نیمه نرسیده به سمت سینک هجوم برده و هر چه نوشیده از دهانش خارج میکند. موهای خیس از عرقش جلوی صورتش پخش میشوند. شیرزاد نگاهی به تاریخ انقضا بطری شیر کاکائو انداخته و نچ نچ میکند.
- خراب بود داداش. یه پنج-شش روزی از تاریخ مصرفش گذشته بوده. بذار الان حالت رو جا میارم.
همانطور که سر کارون رو به سوراخ سینک است، شیر آب را باز کرده و با کف دست سر او را به پایین هل میدهد تا موهایش به آب خنک آغشته شوند.
کارون سرانگشتانش را به لبه کابینت...
- خراب بود داداش. یه پنج-شش روزی از تاریخ مصرفش گذشته بوده. بذار الان حالت رو جا میارم.
همانطور که سر کارون رو به سوراخ سینک است، شیر آب را باز کرده و با کف دست سر او را به پایین هل میدهد تا موهایش به آب خنک آغشته شوند.
کارون سرانگشتانش را به لبه کابینت...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش توسط مدیر