متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.
  • تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

لوح آرمیتی ادبیات: BDY مجموعه دلنوشته‌های بهارِ ساتراب | شبآرا کاربر انجمن یک رمان

melin f

نویسنده ادبیات
سطح
13
 
ارسالی‌ها
482
پسندها
3,063
امتیازها
17,083
مدال‌ها
15
  • نویسنده موضوع
  • #1
به نام خدا
نام دلنوشته: بهارِ ساتراب
نویسنده: شبآرا
سطح: متوسط، رتبه سوم مسابقات BDY
مقدمه:
رزا؟ بهار؟ زیبا؟ زندگی؟ نفس؟ تو را کدام بنامم که کوتاهی نباشد در حقت!
ساترابترین ساترابم. بهارترین بهارم. چه بگویم؟ من چه بگویم که آرام گیرم؟
آخر حرفهای تکراری زیاد دارم؛ اما به قطع تو دوست نخواهی داشت.
بغض گلوی لعنتیم را فشار میدهد.
عاجزم؛ خدایا من از گفتن عاجزم!

*ساتراب: حاکم.
*بچه هایی که این دلنوشته رو میخونن؛ باید بگم که از نگفتنِ اینکه بهار کیه هدف دارم. اونم اینه که خواننده ها کنجکاو بشن که طرفش کیه. درست یا غلطشو نمیدونم؛ فقط میخواستم بگم که بی فکر یا از روی جاهلیتم نیست.
*بهارِ ساتراب؛ به معنیه اینه که طرفش به شدت تو دلش آشیونه ساخته و همه‌جای دلش...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : melin f

HAKIMEH.MZ

مدیر بازنشسته
سطح
30
 
ارسالی‌ها
3,499
پسندها
27,921
امتیازها
58,173
مدال‌ها
27
سن
24
  • #2
•| بسم رب القلم |•


آنچه از دل برآید، لاجرم بر دل نشیند...
585360F9-867A-4DA0-88B2-83D77F96EB7C.jpeg

نویسنده‌ی عزیز، بی‌نهایت خرسندیم که دلنوشته‌های زیبایتان را در انجمن «یک رمان» به اشتراک می‌گذارید.
خواهشمندیم پیش از پست‌گذاری و شروع دلنوشته‌، قوانین بخش «دلنوشته‌های کاربران» را به خوبی مطالعه بفرمایید.
"قوانین بخش دلنوشته‌ی کاربران"

پس از گذشت حداقل ۲۰ پست از دل‌نوشته، می‌توانید در تاپیک زیر درخواست نقد دل‌نوشته بدهید. توجه داشته باشید...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : HAKIMEH.MZ

melin f

نویسنده ادبیات
سطح
13
 
ارسالی‌ها
482
پسندها
3,063
امتیازها
17,083
مدال‌ها
15
  • نویسنده موضوع
  • #3
***
بهارم همه برای رفته‌هایشان کم عذا می‌گیرند.« « چه برسد به کسی که روزی، ساعتی، دقیقه‌ای و ثانیه‌ای نبوده است.


اشک‌هایم را بنگر. من فقط اشک‌هایی برای ریختن و بغضی برای فشردن گلویم دارم. من فقط گریه را بلدم. « من از سیاستی که با آن شود تو را برگرداند، خبر ندارم.

گمانم آن سیاست جادو باشد. آخر فقط جادو و یا که معجزه می‌تواند تو را برگرداند.
 
آخرین ویرایش
امضا : melin f

melin f

نویسنده ادبیات
سطح
13
 
ارسالی‌ها
482
پسندها
3,063
امتیازها
17,083
مدال‌ها
15
  • نویسنده موضوع
  • #4
***تو ساترابِ دلم هستی. من هنوز هم انگار که باشی؛ خدایم را برای داشتنت سپاس می‌گویم. چه انتظاری داری؟ من بیمارِ توام و بودن‌هایی که نبود. تو بگو بهارم. آیا پایانِ زمین را دیده‌ای؟ جایی که زمین به آخرش برسد. تو برایم همان زمینی هستی که هر اندازه درونش چرخ بزنم؛ پایانی برایش نباشد. تو پایان نداری بهارم. حسرت‌هایم خارِ گل‌های باغچه شده است. من چون گنه‌کاری که راهِ باز‌گشت ندارد نا‌چارم. نبودت را بالا می‌آورم و هیچ طبیبی توانِ عوض کردنِ اًتمسفرم را ندارد.
*اًتمسفر: کنایه از اوضاع و احوال است.
 
آخرین ویرایش
امضا : melin f

melin f

نویسنده ادبیات
سطح
13
 
ارسالی‌ها
482
پسندها
3,063
امتیازها
17,083
مدال‌ها
15
  • نویسنده موضوع
  • #5
***
من هم همچون آدم‌های دارس شده‌ام. همان‌طور که یادِ تو برای بقیه دارس شده است بهارم. گمانم همه یک روز از عمر‌شان فرسوده می‌شوند. ظاهراً برای تو و من زود‌تر اتفاق افتاده است. ولی یادِ تو نزد من کهنه نشده و نمی‌شود. هیچ‌گاه نگران نباش؛ تو همیشه در این دنیا زنده خواهی بود. من تو را زنده خواهم گذاشت. نمی‌گذارم هیچ‌گاه چشمانِ معنویت از این دنیا چشم بندد.
آدمی هیچ‌گاه از دست و پایش نخواهد گذشت. دیگران را فدا خواهد کرد؛ اما از تکه‌ای از وجودش نخواهد گذشت؛ و تو همان دستِ سومم هستی بهارم.
*دارس: کهنه؛ فرسوده.
 
آخرین ویرایش
امضا : melin f

melin f

نویسنده ادبیات
سطح
13
 
ارسالی‌ها
482
پسندها
3,063
امتیازها
17,083
مدال‌ها
15
  • نویسنده موضوع
  • #6
***
« بحرِ خروشان هم اگر تو بود، زیبا می‌شماردمش. آخر تو برایم معنای زیبایی هستی. گمانم حتی اگر بد می‌شدی؛ باز هم زیبا‌ترین من بودی.
بهارم تو همان نسیمِ دوست داشتنیِ زندگیم بودی. سکوتت چون ماه بود و زیبایی‌ات هم... چون ماه تک در آسمانِ دلم می‌درخشی. تو همان آسمانی هستی که هر رنگی شود توجه‌ها را از آن خود می‌کند. من چه‌طور دوستت نداشته باشم؟ وقتی که تو برایم همان دنیایی هستی که از بین رفت. من تو را به هر‌چه در این دنیاست تشبیه می‌کنم.
 
آخرین ویرایش
امضا : melin f

melin f

نویسنده ادبیات
سطح
13
 
ارسالی‌ها
482
پسندها
3,063
امتیازها
17,083
مدال‌ها
15
  • نویسنده موضوع
  • #7
***
بهارم؛ آن‌چه دلِ نا‌چارم می‌خواست وجود تو بود. تو مانندِ شب برایم بودی. به پروردگار قسم که آرامشِ شب چون آرامشِ وجودِ تو بود. انگار شب‌ها هم بودنت را فریاد می‌زدند؛ و روز‌ها. تو به زیباییِ نورِ خورشید بودی و روز چون تو روشن بود. شاید هم باز خبر از حضورت می‌داد. من همان سنگی بودم که با یادِ تو می‌شکستم. همان دریای طوفانی که آرامشش تو بودی.
 
امضا : melin f

melin f

نویسنده ادبیات
سطح
13
 
ارسالی‌ها
482
پسندها
3,063
امتیازها
17,083
مدال‌ها
15
  • نویسنده موضوع
  • #8
***
آن‌چه من خواهم نوشت و نوشته‌ام برای آیندگان کلیشه خواهد بود. تو چه بهارم؟ تو نیز سخنانِ مرا کلیشه خواهی دانست؟ آن‌چه برای تو باز‌گو می‌کنم؛ همه از دل بر‌می‌خیزد و همیشه هم همین‌گونه خواهد بود.
کلمات را بسیج کرده‌ام تا چیزی بگویند که برایت دل‌نشین باشند. آن‌چه من می‌خواهم به دل نشستنِ خود و کلماتم است.
هر‌چه کلمه از زبان و از نوشته‌هایم بر‌می‌خیزد را دوست بدار. زیرا هر‌چه از آن تو‌ست برای من زیبا‌ست.
من بازیِ کلمات را از تو آموختم. نبودِ تو مرا با کلمات دوست کرد.
 
امضا : melin f

melin f

نویسنده ادبیات
سطح
13
 
ارسالی‌ها
482
پسندها
3,063
امتیازها
17,083
مدال‌ها
15
  • نویسنده موضوع
  • #9
***
بهارم؛ پتو جسمم را گرم می‌کند و فکر و یادِ تو دلم را. حال می‌توانم تو را به پتوِ دلم تشبیه کنم. تو چون دیوار هستی و نیستی. دیوار حداقل جسمش در نزد من است. ولی حتی نمی‌دانم تو اصلاً مرا می‌شناسی؟
آن‌چه دلم را سرد خواهد کرد سرمای هوا نیست؛ نا‌آگاهیِ تو از وجود خودم است.
تو تنها شمعِ عجیبِ دلم هستی که روشن مانده است. باز هم بودن و نبودنت را سپاس؛ من همین بودنِ نصف و نیمه‌ات را هم دوست دارم.
 
امضا : melin f

melin f

نویسنده ادبیات
سطح
13
 
ارسالی‌ها
482
پسندها
3,063
امتیازها
17,083
مدال‌ها
15
  • نویسنده موضوع
  • #10
***
حامی و یاریگرت می‌شدم فقط اگر بودی. فقط اگر بودنت را حس می‌کردم؛ فقط بودنت را!
من برایت جان‌هایی را با بی‌رحمی می‌ستودم. بی‌رحمانه برای بودنت قلب می‌شکستم. من حتی از تکرارِ کلمه‌ی افسوس هم خسته‌ام. چه کسی می‌گوید کسی جایت را خواهد گرفت؟ دومین‌ها هرگز ستوده نشده‌اند. من به زجری که در دومین‌ها خواهد بود فکر نخواهم کرد. من تو و فکرت را به قلبی حتی شکسته نخواهم فروخت. من خودخواهم و تو خودخواهانه باید بمانی.
 
آخرین ویرایش
امضا : melin f

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 2)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا