متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.
  • تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

در حال تایپ رمان آواز گوزن‌ها | کار گروهی کاربران انجمن یک رمان

NARGES-S

مدیر بازنشسته
سطح
31
 
ارسالی‌ها
1,647
پسندها
29,531
امتیازها
54,073
مدال‌ها
40
  • نویسنده موضوع
  • #11
***
- خیله خب بعدا می‌بینمت تیانا.
تینا لبخندی بر روی لبان نازک و صورتی‌اش نشاند و در جوای حرف طنین دستی به نشانه‌ی خدا حدافظی تکان داد.
طنین هم متقابلا دستی برایش تکان داد و راه خانه را پیش گرفت.
هوا کم کم درحال سرد شدن بود و با خودش گفت ای کاش به جای بارانی پالتوی چرمش را پ.شیده بود. با دستان سفیدش لبه‌های بارانی طوسی اش را به یک دیگر نزدیک کرد تا بلکه کمی از سردی هوا کاسته شود.
با چهره‌ای درهم از فکر و خیال سنگ‌ریزه‌های سد راهش را به جلو پرتاب کرد. خانه اشان با آنکه بسیار بزرگ و زیبا بود و به قول تینا هرکسی آرزوی آن را داشت اما پر از سرما بود!
سرمای نبودن مادری که هر بار بعد از مدرسه‌اش اورا ببوسد و غذای گرم آماده کرده باشد. سرمای نبودن پدری که به او عشق بورزد و مانند کوه پشت...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : NARGES-S

تیا

منتقد انجمن
سطح
9
 
ارسالی‌ها
44
پسندها
1,438
امتیازها
9,503
مدال‌ها
8
  • #12
با ورود زن و بچه‌ای کوچک به خیابان، پسر طنین را رها کرد و پا به فرار گذاشت. طنین جیغ کوتاهی کشید و نگاه اشکی‌اش را از پسری که به سمت چهار راه می‌دوید
گرفت. نفس‌های بلندی کشید تا التهاب درونش را کاهش دهد اما هر چه می‌کرد آرام شدنی در کار نبود.
شال صدفی‌اش را مرتب کرد کیف دوشی و کوچکش را از زمین چنگ زد و قدم‌های لرزان از خشمش ادامه‌ی مسیر نسبتا کوتاه تا خانه‌شان را طی کرد. برق قهوه‌ای رنگ در خانه قدم‌هایش را سرعت بخشید. برج‌های آسمان خراش متعددی سر به فلک کشیده و مسیر اندک نور خورشید را سد کرده بود. در بارانی بلندش جمع شد و موهای آشفته‌اش در دستان نوازش‌گر باد شانه شدند. تکه‌ موی بلندش را پشت گوشش انداخت و از کیف کوچکش دسته کلید خرس صورتی‌اش را بیرون کشید. اشک‌ها همچنان تازیانه زده و...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

NARGES-S

مدیر بازنشسته
سطح
31
 
ارسالی‌ها
1,647
پسندها
29,531
امتیازها
54,073
مدال‌ها
40
  • نویسنده موضوع
  • #13
طوفان بی‌قرار و طوفانی درست مانند اسمش دور خود می‌چرخید. هرکه را در آن پارک خلوت می‌دید جلویش سبز می‌شد و از او درباره پسری که طنین را اذیت کرده بود سوال می‌کرد. اما حتی یک نفرشان هم جوابی درست درمان نمی‌دادند. یا می‌گفتند ندیده‌ایم و یا می‌گفتند که اصلا نمی‌فهمند طوفان درباره چه سخن می‌گوید.
اصلا درک نمی‌کرد که چرا باید طنین چیزی نه به او و نه به هامان بگوید؟ اما طوفان که از دل غم زده خواهر کوچکش خبر نداشت. او آنقدر نگران برادرهاش بود که ترجیح می‌داد حتی بمیرد اما خشی بر روی هیچ کدام از دوقلوها نیوفتد.
- اوا سلام پسر جون.
با شنیدن صدای پیر مرد همسایه طوفان سرجایش ایستاد. نفسی گرفت و سعی کرد به خودش مسلط بماند. آقای فرخی هم وقت گیر آورده بود. البته آن پیرمرد بی چاره تقصیری نداشت، او...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : NARGES-S

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا