- ارسالیها
- 1,647
- پسندها
- 29,531
- امتیازها
- 54,073
- مدالها
- 40
- نویسنده موضوع
- #11
***
- خیله خب بعدا میبینمت تیانا.
تینا لبخندی بر روی لبان نازک و صورتیاش نشاند و در جوای حرف طنین دستی به نشانهی خدا حدافظی تکان داد.
طنین هم متقابلا دستی برایش تکان داد و راه خانه را پیش گرفت.
هوا کم کم درحال سرد شدن بود و با خودش گفت ای کاش به جای بارانی پالتوی چرمش را پ.شیده بود. با دستان سفیدش لبههای بارانی طوسی اش را به یک دیگر نزدیک کرد تا بلکه کمی از سردی هوا کاسته شود.
با چهرهای درهم از فکر و خیال سنگریزههای سد راهش را به جلو پرتاب کرد. خانه اشان با آنکه بسیار بزرگ و زیبا بود و به قول تینا هرکسی آرزوی آن را داشت اما پر از سرما بود!
سرمای نبودن مادری که هر بار بعد از مدرسهاش اورا ببوسد و غذای گرم آماده کرده باشد. سرمای نبودن پدری که به او عشق بورزد و مانند کوه پشت...
- خیله خب بعدا میبینمت تیانا.
تینا لبخندی بر روی لبان نازک و صورتیاش نشاند و در جوای حرف طنین دستی به نشانهی خدا حدافظی تکان داد.
طنین هم متقابلا دستی برایش تکان داد و راه خانه را پیش گرفت.
هوا کم کم درحال سرد شدن بود و با خودش گفت ای کاش به جای بارانی پالتوی چرمش را پ.شیده بود. با دستان سفیدش لبههای بارانی طوسی اش را به یک دیگر نزدیک کرد تا بلکه کمی از سردی هوا کاسته شود.
با چهرهای درهم از فکر و خیال سنگریزههای سد راهش را به جلو پرتاب کرد. خانه اشان با آنکه بسیار بزرگ و زیبا بود و به قول تینا هرکسی آرزوی آن را داشت اما پر از سرما بود!
سرمای نبودن مادری که هر بار بعد از مدرسهاش اورا ببوسد و غذای گرم آماده کرده باشد. سرمای نبودن پدری که به او عشق بورزد و مانند کوه پشت...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.