• تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

در حال تایپ رمان چَنگار | حنانه بامیری نویسندۀ افتخاری انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع Hana.BanU ☯
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 8
  • بازدیدها 314
  • کاربران تگ شده هیچ

Hana.BanU ☯

مدیر تالار ادبیات + نویسنده افتخاری
پرسنل مدیریت
مدیر تالار ادبیات
تاریخ ثبت‌نام
30/11/20
ارسالی‌ها
874
پسندها
6,868
امتیازها
22,303
مدال‌ها
26
سن
25
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #1
نام رمان :
چَنگار
نام نویسنده:
حنانه بامیری
ژانر رمان:
#جنایی #اجتماعی #عاشقانه
کد رمان: 5634
ناظر: Abra_. Abra_.


خلاصه:
بیماری کُرونا دکتر مُعتضد را عزادار همسر می‌کند اما درست چهل روز بعد از مراسم همسرش، نامه‌ای به دستش می‌رسد که ریشه بر تیشۀ باورهایش می‌اندازد. نامۀ خودکشی همکارش به واسطۀ عشقی که به همسر معتضد داشته.
پیگیری‌های مُعتضد پای او را در منجلابی کشاند که بیرون آمدن از آن ممکن نیست... منجلابی که همچون سرطان بر غدد تاریک زندگی‌اش هجوم می‌برد.


پ.ن: می‌خواستم این رمان رو بعد از توأمان شروع کنم اما دوست داشتم تاریخ ثبتش نخستین روز خرداد باشه؛ در عوض برای نوشتنش عجله نمی‌کنم...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Hana.BanU ☯

❥لیلیِ او

منتقد انجمن + مدیر تالار کتاب
پرسنل مدیریت
مدیر تالار کتاب
تاریخ ثبت‌نام
10/7/21
ارسالی‌ها
1,735
پسندها
21,434
امتیازها
43,073
مدال‌ها
22
سن
21
سطح
28
 
  • مدیر
  • #2
795136_60e37fa2aa8f2b5b6992be8bb9684e4c.jpg

«به نام داعیه‌ی سر متن‌ها»

نویسنده‌ی عزیز، ضمن خوش‌آمد گویی، سپاس از انتخاب این انجمن برای منتشر کردن رمان خود،
خواهشمندیم قبل از تایپ رمان خود قوانین زیر را به دقت مطالعه فرمایید!
قوانین جامع تایپ رمان

آموزش قرار دادن رمان را در تاپیک زیر دنبال کنید.

نحوه‌ی قرار دادن رمان در انجمن برای مطالعه کاربران

و...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ❥لیلیِ او

Hana.BanU ☯

مدیر تالار ادبیات + نویسنده افتخاری
پرسنل مدیریت
مدیر تالار ادبیات
تاریخ ثبت‌نام
30/11/20
ارسالی‌ها
874
پسندها
6,868
امتیازها
22,303
مدال‌ها
26
سن
25
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #3
مقدمه:
در نهاد خویش چون خرچنگ داری چنگ‌ها
تا به چنگ آری به هر چنگی دگرگون نام و نان
در نهان خویش پس چون ریسمان گم کرده‌ای
تا سر تو پای شد پای تو سر چون ریسمان
بر نهاد خویشتن چون عنکبوتی بر متن
گر همی چون کرم پیله بر تنی بر خانمان

تقدیم به پزشکان زحمت‌کِش کشورم.
 
امضا : Hana.BanU ☯

Hana.BanU ☯

مدیر تالار ادبیات + نویسنده افتخاری
پرسنل مدیریت
مدیر تالار ادبیات
تاریخ ثبت‌نام
30/11/20
ارسالی‌ها
874
پسندها
6,868
امتیازها
22,303
مدال‌ها
26
سن
25
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #4
فصل اوّل: کُووید!

‌‌ سایۀ ترس بر سر خیابان‌های خلوت تهران گسترده بود؛ پیکرۀ متعفّن مرگ را از کافه‌های تعطیل، باشگاه‌های بسته و از دانشگاه‌های خالی و بیمارستان‌های پر و قبرستان‌هایی می‌شد استشمام کرد که هر دقیقه جسم مرده‌ای در آغوش خاکش آرام می‌گرفت.
‌‌ ‌‌چند لایه ماسکی که روی صورت نشانده بود اگرچه نفس را تنگ می‌کرد، اما دیگر بوی بِتادین و مورفین و بوی چرک راهروی آلوده به بیماری بیمارستان مشامش را نمی‌آزرد.
‌‌مقابل آن در شیشه‌ای ایستاده بود و به پیکرِ نیمه‌جان نوزادی می‌نگریست که اندام نحیف و جثۀ ظریفش زیر دستگاه اکسیژن می‌جنبید. دست بر شیشه کشید و برای خود نجوا کرد:
- حالا قراره این طفل معصوم...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Hana.BanU ☯

Hana.BanU ☯

مدیر تالار ادبیات + نویسنده افتخاری
پرسنل مدیریت
مدیر تالار ادبیات
تاریخ ثبت‌نام
30/11/20
ارسالی‌ها
874
پسندها
6,868
امتیازها
22,303
مدال‌ها
26
سن
25
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #5

مرجان با درد پلک‌هایش را روی هم فشرد و نفس حسرت‌آمیزش تنها هُرم گرما شد و صورتش را خیس عرق کرد.
دهان باز کرد به قصد صحبت اما نه باز شدن دهانش را سایه دید، نه صدایش را در هجوم سرفه‌هایش شنید.
مرجان منصرف شد و از یاد برد هر چه می‌خواست بگوید را. تنها به سرفه‌های بی‌رحمانۀ سایه نگریست و گره ابروی میکرو شده‌اش در هم رفت.
هجوم بی‌رحمانۀ سرفه نفس‌هایش را سوزاند و ریه‌اش را به آتش کشید. چشم گشود و مرجان خیرۀ حلقۀ اشک چشم رنگ فندقش ماند.
- فکر کنم دارم کُرونا می‌گیرم.
مرجان چتری‌های سیاهش را با لوندی کنار زد و غرّید:
- کرونا چیه؟ تو مگه توی بخش کرونایی که همینطوری مریض بشی؟
- بالاخره زنای باردارم کرونا می‌گیرن.
سکوت مرجان بیش از پیش ترساندش برای بیماری‌ای که از رگ گردن به هرکسی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Hana.BanU ☯

Hana.BanU ☯

مدیر تالار ادبیات + نویسنده افتخاری
پرسنل مدیریت
مدیر تالار ادبیات
تاریخ ثبت‌نام
30/11/20
ارسالی‌ها
874
پسندها
6,868
امتیازها
22,303
مدال‌ها
26
سن
25
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #6
جهت مشاهده متن کامل باید عضو انجمن شوید
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Hana.BanU ☯

Hana.BanU ☯

مدیر تالار ادبیات + نویسنده افتخاری
پرسنل مدیریت
مدیر تالار ادبیات
تاریخ ثبت‌نام
30/11/20
ارسالی‌ها
874
پسندها
6,868
امتیازها
22,303
مدال‌ها
26
سن
25
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #7
جهت مشاهده متن کامل باید عضو انجمن شوید
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Hana.BanU ☯
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Abra_.

Hana.BanU ☯

مدیر تالار ادبیات + نویسنده افتخاری
پرسنل مدیریت
مدیر تالار ادبیات
تاریخ ثبت‌نام
30/11/20
ارسالی‌ها
874
پسندها
6,868
امتیازها
22,303
مدال‌ها
26
سن
25
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #8
جهت مشاهده متن کامل باید عضو انجمن شوید
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Hana.BanU ☯
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Abra_.

Hana.BanU ☯

مدیر تالار ادبیات + نویسنده افتخاری
پرسنل مدیریت
مدیر تالار ادبیات
تاریخ ثبت‌نام
30/11/20
ارسالی‌ها
874
پسندها
6,868
امتیازها
22,303
مدال‌ها
26
سن
25
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #9
تلفن را که قطع کرد، نگاهش روی صورت بر افروختۀ همسرش نشست. نگرانی زیر پوستش خزید و سراسیمه از جا برخاست.
- سلام. چیشده؟
مقنعه از سر بیرون کشید و موهای بلوندش در هوا رقصید.
- سرفه‌م زیاد شده.
- تست دادی؟
دهان باز کرد به قصد راندن واژۀ «نه» بر زبان. امّا ریه‌اش یاری نکرد و سرفه بی‌رحمانه از دهانش بیرون گریخت.
- فر...صت... نکردم... .
معتضد سرش به طرفین جنبید و بی‌حوصله غرّید:
- کاش یه اِپسیلونی که فکر مریضات بودی، فکر خودت بودی.
دست مشت شده‌اش پنهان ماند از دید تیز زنش.
سرفه‌اش که آرام گرفت، دست بر گلو گرفت و سیبک گلویش را فشرد. آن زخم جدید حنجره‌اش را می‌فشرد و درد را مهمان وحشیِ گلویش کرده بود.
- می‌گی چکار کنم کسری؟ از صبح که چشم باز می‌کنم و می‌رم مطب یا بیمارستان، اصلاً...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Hana.BanU ☯
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Abra_.

موضوعات مشابه

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 2, کاربر: 0, مهمان: 2)

عقب
بالا