- تاریخ ثبتنام
- 9/3/25
- ارسالیها
- 306
- پسندها
- 567
- امتیازها
- 3,233
- مدالها
- 7
- نویسنده موضوع
- #121
- نیکداد، نیکداد... تو دقیقاً چه غلطی کردی؟!
داد میزند؛ شایگان است که داد میزند و من از ترس در خودم فرو میروم. ناباورانه نگاهش میکنم. شایگان انگار میخواهد تارهای صوتیاش را پاره کند، هیچ وقت صدایش را به این بلندی نشنیده بودم. سرخ شده است؛ عصبانی است، واقعی عصبانی است.
در اتاق انتظار دفترم هستیم. روی صندلیِ پشت میز منشی نشستهام و شایگان، با عصبانیت از چپ به راست و از راست به چپ میرود. صدای قدمهایش روی اعصابم میرود. گوشهی چادرم را میفشارم؛ محکم و محکمتر... نمیتوانم واکنشی نشان دهم؛ به اندازهای در بهت فرو رفتهام که دیگر ذهنم نتواند کار کند...
نمیتوانم این شایگان را باور کنم. شایگانی که موهایش را به هم میریزد، با چشمهای به خون نشسته نگاهم میکند، صدایش...
داد میزند؛ شایگان است که داد میزند و من از ترس در خودم فرو میروم. ناباورانه نگاهش میکنم. شایگان انگار میخواهد تارهای صوتیاش را پاره کند، هیچ وقت صدایش را به این بلندی نشنیده بودم. سرخ شده است؛ عصبانی است، واقعی عصبانی است.
در اتاق انتظار دفترم هستیم. روی صندلیِ پشت میز منشی نشستهام و شایگان، با عصبانیت از چپ به راست و از راست به چپ میرود. صدای قدمهایش روی اعصابم میرود. گوشهی چادرم را میفشارم؛ محکم و محکمتر... نمیتوانم واکنشی نشان دهم؛ به اندازهای در بهت فرو رفتهام که دیگر ذهنم نتواند کار کند...
نمیتوانم این شایگان را باور کنم. شایگانی که موهایش را به هم میریزد، با چشمهای به خون نشسته نگاهم میکند، صدایش...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.