- تاریخ ثبتنام
- 9/3/25
- ارسالیها
- 306
- پسندها
- 567
- امتیازها
- 3,233
- مدالها
- 7
- نویسنده موضوع
- #141
دهانم از شدت تعجب باز میماند. دست روی دهانم میگذارم. در قسمتهای کوچکتر مکعبی جعبه پر است از مجسمهی آدمی با صورت گرد و بزرگ و تنهای که تمامش برابر با ارتفاع سر است. مجسمهها حالت چیبی دارند. موهای قهوهای روشنشان، چشمهای روشن و شفافشان، تیپ رسمی و اسپورتشان، لبخندها، همهیشان طرح شایگاناند!
چه نازاند! دلم میخواهد بخورمشان... مجسمهی میانی که از همه بزرگتر است، کنارش یک دختر چادری هم شبیه من دارد. روبهروی هم ایستادهاند و حباب سفیدی از میان لبهای دخترک بالا آمده که رویش نوشته «آقای شایگان!» و پسرک هم حبابی با نوشتهی متفاوت «پیکنیک» دارد.
نمیتوانم جلوی خندهام را بگیرم. بامزهترین، کیوتترین و خواستنیترین هدیهای است که تا به حال گرفتهام!
- وای...
چه نازاند! دلم میخواهد بخورمشان... مجسمهی میانی که از همه بزرگتر است، کنارش یک دختر چادری هم شبیه من دارد. روبهروی هم ایستادهاند و حباب سفیدی از میان لبهای دخترک بالا آمده که رویش نوشته «آقای شایگان!» و پسرک هم حبابی با نوشتهی متفاوت «پیکنیک» دارد.
نمیتوانم جلوی خندهام را بگیرم. بامزهترین، کیوتترین و خواستنیترین هدیهای است که تا به حال گرفتهام!
- وای...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.