• تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

در حال تایپ رمان نوای قلبم | الهه پورعلی کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع الهه پورعلی
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 138
  • بازدیدها 3,778
  • کاربران تگ شده هیچ

الهه پورعلی

رو به پیشرفت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
21/5/24
ارسالی‌ها
157
پسندها
405
امتیازها
2,863
مدال‌ها
5
سطح
5
 
  • نویسنده موضوع
  • #101
بعد از اینکه مامان تک تک با همشون حرف زد دوباره گوشی رو داد به من و من کلی با عرفان و المان حرف زدم واقعا دلم برای اون وروجک‌ها تنگ شده بود یکم که دلم خنک شد رفتم سمت اتاق و رفتم حموم یه دوش آب سرد گرفتم.
بعد از این که حالم خوب شد اومدم بیرون باید خودمو برای فردا صبح آماده می‌کردم قرار بود فردا صبح حرکت کنیم به سمت شمال نمی‌دونم می‌خواستیم بریم ویلای فرحان یا جای دیگه، اگه قرار بود برن اونجا نمی‌دونم چطور می‌تونستم خودم رو آماده کنم.
احتمالا الان همه چیز فرق کرده بود، اتاقمون، تخت دو نفره‌مون، کتابخونه کوچیکمون ...
یادش بخیر!
با فکر به اینکه شاید یکی دیگه روی اون تخت خوابیده باشه، از همه دنیا متنفر شدم.
درسته که همشون خاطرات خوبی بودن و بعدش همش برام زهر شدن ولی الان از طرفی احساس خیلی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : الهه پورعلی

الهه پورعلی

رو به پیشرفت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
21/5/24
ارسالی‌ها
157
پسندها
405
امتیازها
2,863
مدال‌ها
5
سطح
5
 
  • نویسنده موضوع
  • #102
- خب شماره‌اش رو داشتم بهش زنگ زدم و با هم قرار گذاشتیم دیدیم همدیگرو، راستی مامان ازدواج کرده یادته امیر رو ؟ با اون ازدواج کرده یه دختر هم داره .
مامان یه دستشو کوبوند روی اون یکی دستش و گفت:
- وای دختر نکنه باز فیلت یاد هندستون کرده؟
با حرص گفتم :
- وای مامان بی‌خیال، گفتم که فردا فقط می‌خوام برم به مسافرت نگفتم که این همه سوال جوابم کنی.
باشه‌ای گفت و ادامه داد:
- نوا جان دخترم من بخاطر خودت میگم فقط حواست به خودت باشه تو زندگیتو دوباره بدست آوردی یادت هست که.
لبامو با زبانم تر کردم و گفتم :
- باشه مامان حواسم هست نگران نباشید.
سریع رفتم تو اتاقم و چمدونم رو برداشتم چند دست لباس گذاشتم داخلش باید خودم رو برای فردا آماده می‌کردم نباید خیلی وا می‌دادم با صدای گوشیم برگشتم نگاش کردم...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : الهه پورعلی

الهه پورعلی

رو به پیشرفت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
21/5/24
ارسالی‌ها
157
پسندها
405
امتیازها
2,863
مدال‌ها
5
سطح
5
 
  • نویسنده موضوع
  • #103
گوشیش رو در آورد و شماره ترلان رو گرفت بعد از اینکه باهاش صحبت کرد گوشی رو قطع کرد و گفت:
- میگه چند دقیقه دیگه می‌رسیم
رسیدیم به محل قرار، از قرار معلوم همیشه وقتی می‌خواستن برن مسافرت سراین جاده هماهنگ می‌شدند.
ایستادیم سر جاده چند تا ماشین منتظر ما بودند اول از همه چشمم دنبال فرحان می گشت که تو ماشین خودش بود‌.
همایون و ترلان هم که تو ماشین خودشون بودن آرشین و آرش هم توی یه ماشین .
بهداد محسن و سمیرا هم توی یه ماشین.
بقیه هم توی دوتا ماشین جا شده بودن و منتظر ما بودن.
رسیدیم بهشون و گیسو گفت :
- عزیزم با ما میای یا میری با بچه ها.
نگاهی بهش کردم و گفتم:
- من با شما میام.
محسن سرش رو از ماشین بغلی بیرون آورد و گفت :
- داداش همون جای همیشگی بایستیم خب؟
امیر تایید کرد و حرکت کرد بعد از...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : الهه پورعلی

الهه پورعلی

رو به پیشرفت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
21/5/24
ارسالی‌ها
157
پسندها
405
امتیازها
2,863
مدال‌ها
5
سطح
5
 
  • نویسنده موضوع
  • #104
انگار خودش نبود، سرد و بی روح شده بود، ولی باز دوسش داشتم و دلم براش پر می‌کشید.
بعد از این که یکم کشید، گذاشتش وسط و گفت:
- خوب شما نمی‌کشید؟
می‌دونستم که منظورش امیره چون اصلا به من توجه نمی‌کرد حتی بهم نگاه هم نمی‌کرد امیر گفت :
- خب چرا دو تا پک می‌زنم.
امیر و گیسو هم برداشتن و مشغول شدن.
نوا قشنگ معلوم بود که متعجب شده چون من از قلیون نمی‌تونستم بگذرم.
حتما با خودش فکر می‌کرد چرا این نکشید، کنارم که نشسته بود، بوی عطرش داشت دیوونم می‌کرد دلم می خواست اینجا بکشمش سمت خودم و بغلش کنم من این همه وقت انتظار اینو می‌کشیدم که بیاد پیشم الان پیش من بود و نمی‌تونستم بهش دست بزنم حتی نمی‌خواست با من صحبت کنه.
با اعصابی خراب یه جرعه از چاییم رو خوردم و همون یه جرعه باعث شد که سرفه کنم، خدایا...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : الهه پورعلی

الهه پورعلی

رو به پیشرفت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
21/5/24
ارسالی‌ها
157
پسندها
405
امتیازها
2,863
مدال‌ها
5
سطح
5
 
  • نویسنده موضوع
  • #105
***
نوا
سعی می‌کردم از اینجا بودنم لذت ببرم اصلا به روی خودم نمی‌آوردم که قبلا چه اتفاقی افتاده یعنی حفظ ظاهر می‌کردم با بچه‌ها اتاق رو مرتب کردیم و رفتیم بیرون درسته که از ژیلا متنفر بودم ولی مجبوری با اون هم اتاق شده بودم چند تا از پسرها رفتن برای خرید و دخترا همشون رفتن تو آشپزخونه تا ببینن چه خبره ترلان سریع زیر روگازی و روشن کرد و چایی بار گذاشت با دیدن این ویلا حالم خیلی دگرگون شده بود یاد گذشته افتاده بودم یاد روزی که با فرحان دوتایی اومده بودیم
اینجا چه روزایی بود یادش بخیر اون روز که دوتایی باهم رفتیم استخر، وای که اون موقع من چقدر خجالت می‌کشیدم.
با یادآوری اون روزها اخمام رفت تو هم و از آشپزخونه اومدم بیرون و نشستم روی صندلی چقدر دلم حال و هوای اون روزا رو کرده بود.
ولی ای دل...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : الهه پورعلی

الهه پورعلی

رو به پیشرفت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
21/5/24
ارسالی‌ها
157
پسندها
405
امتیازها
2,863
مدال‌ها
5
سطح
5
 
  • نویسنده موضوع
  • #106
***
نوا
بعد از این‌که با ارشیا از لب ساحل برگشتیم رفتم و لباسامو عوض کردم کل تنم خیس شده بود بعد از اینکه از اتاق اومدم بیرون دیدم ارشیا هم لباساشو عوض کرده رفتم سمت آشپزخونه.
دخترا داشتن غذا درست می‌کردن رفتم کمکشون گیسو
گفت:
- عزیزم بیا اینجا چایی می‌خوری؟
گفتم :
- نه! چی می‌خواین درست کنین .
گفتن :
- مونده بودیم که چی درست کنیم .
یهو گفتم :
- فسنجون درست کنیم .
نگین گفت:
- آخه فسنجون چند نفر از بچه ها دوست ندارن.
با لودگی گفتم :
- ولی یه نفر دوست داره یادم بود که فرحان خیلی فسنجون دوست داشت.
گیسو سریع گفت:
منظورت فرحانه؟ اگه منظورت اون باشه که اون دوست نداره.
با حرص گفتم :
- خب برای اون چیز دیگه درست می‌کنیم من خودم هوس فسنجون کردم.
رفتم و دست به کار شدم هر کدوم از دخترا که خواستن...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : الهه پورعلی

الهه پورعلی

رو به پیشرفت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
21/5/24
ارسالی‌ها
157
پسندها
405
امتیازها
2,863
مدال‌ها
5
سطح
5
 
  • نویسنده موضوع
  • #107
***
فرحان
بشقابو گرفتم سمت امیر یکم برنج گذاشت داخل بشقاب و داد دستم، چند قاشق فسنجون کشیدم
روش و مشغول خوردن شدم عجیب بود که فسنجون بد بهم چسبید.
یه دفعه ژیلا با چاپلوسی گفت:
- فرحان‌خان چه عجب تو فسنجون می‌خوری.
بعد از اون ترلان هم گفت:
- این همه وقت اصرار می‌کردیم لب به فسنجون نمی‌زدی حالا چی شده؟
رو به ژیلا گفتم :
- نمی‌دونم! لابد قبلی‌ها رو خوشمزه درست نمی‌کردین.
ژیلا با لوس بازی و ادا و اصول گفت:
- نخیر این فسنجونو نوا درست کرده واسه همین داره می‌خوره .
یه دفعه مغزم سوت کشید یاد فسنجون‌های نوا افتادم دقیقا همون طعمو می‌داد پس به خاطر همون بود که از وقتی وارد خونه شده بودم بوی غذا داشت دیوونم می‌کرد مجنون بودم دیگه!
بی توجه به حرفای بقیه که ریزریز با هم حرف می‌زدن و در مورد من...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : الهه پورعلی

الهه پورعلی

رو به پیشرفت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
21/5/24
ارسالی‌ها
157
پسندها
405
امتیازها
2,863
مدال‌ها
5
سطح
5
 
  • نویسنده موضوع
  • #108
(اگه هنوزم دوستم داری گردنبندو همین الان بنداز گردنت)
این دیگه آخرین شانسم بود که بفهمم هنوز هم بهم علاقه داره یا نه، اگه می‌انداخت مطمئن می‌شدم که هنوز هم حتب شده یه ذره علاقه تو دلش هست ولی اگه گردنبندو نمی.انداخت من بودم و یه دنیا سیاهی.
شب دسته جمعی با بچه ها رفتیم لب ساحل و برای شام سیب زمینی آتیشی گذاشتیم.
طبق عادت کلی با امیر رو بهداد خوندیم و گیتار زدیم بهداد آهنگ‌های شاد می‌زد و بچه‌ها پا می‌شدن می‌رقصیدن ولی من نمی‌تونستم آهنگ شاد بزنم همون
آهنگ‌هایی رو می‌زدم که برای نوا خونده بودم.
***
نوا
وای خدایا چقدر دلم برای این جمع پرشور تنگ شده بود با رقصیدنشون دلم می‌خواست پاشم منم برقصم مثل گذشته ها ولی حالش رو نداشتم تا مثل اونا پر از ذوق باشم .
نمی‌دونم چرا ولی اشتیاقمو از دست...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : الهه پورعلی

الهه پورعلی

رو به پیشرفت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
21/5/24
ارسالی‌ها
157
پسندها
405
امتیازها
2,863
مدال‌ها
5
سطح
5
 
  • نویسنده موضوع
  • #109
- حتما بابا جون عاشقتم.
بعد از بابا کمی با نیما و ملیسا و المان و عرفان حرف زدم و بعد از خداحافظی گوشیو قطع کردم و گذاشتم داخل جیبم.
همهمه ها شروع شد امیر یه چیزی می‌گفت بهداد یه چیز دیگه نگین با داد می‌گفت:
- تازه یه روزه فعلا اومدیم یه هفته باید اینجا باشیم.
سمیرا می گفت:
- آره راست میگه، معلومه که یه هفته می‌مونیم.
اما تنها کسی که انگار هیچی براش مهم نبود فرحان بود که با اخم زل زده بود به زمین اصلا نمی‌تونستم حسشو درک کنم قشنگ معلوم بود که توی دلش داره میگه بره به جهنم.
به زور جلوی خودمو گرفتم و رو به همه گفتم:
- یه دقیقه صبر کنید نمیرم بابا نمیرم.
فرید سریع گفت:
- پس بهتره باز بزنیم و برقصیم و حال کنیم.
که همون موقع گوشی خودش زنگ خورد و با اخم به شیشه موبایل زل زد.
گوشی رو برداشت و...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : الهه پورعلی

الهه پورعلی

رو به پیشرفت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
21/5/24
ارسالی‌ها
157
پسندها
405
امتیازها
2,863
مدال‌ها
5
سطح
5
 
  • نویسنده موضوع
  • #110
تو حال خودم نبودم، کاش احساساتش واقعی بودن و می‌تونستم تو بغلش آروم بگیرم. اما با یادآوری آخرین دیدارمون تو دانشگاه عین برق گرفته‌ها سریع ازش جدا شدم و دویدم سمت ویلا، لحظه آخر چشمم به چشمای قرمزش افتاد ولی فقط دویدم، بارون به سر و صورتم می‌زد منم اشکام جاری شده بودن من هی می دویدمو بارون شرشر می‌بارید از پشت سرم صداها می‌اومد که اسممو صدا می‌زدن و می‌گفتن صبر کن وایسا.
نمی‌تونستم تحمل کنم، نمی‌تونستم!
نه می‌تونستم توی صدای وحشتناک اون رعد و برق دووم بسارم نه زیر نگاه غم‌آلود و چشمای قرمز فرحان!
نه رفد و برق و نه بغل داغ فرحان!
احساس می‌کردم رو به موتم.
بین اونا صدای فرحان هم بود که داد میزد:
- نوا، وایسا صبر کن الان بازم رعدو برق می‌زنه!
که با تموم شدن حرفش رعدو برق شدیدی به صدا...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : الهه پورعلی

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 8)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا