• تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

در حال تایپ رمان نوای قلبم | الهه پورعلی کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع الهه پورعلی
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 102
  • بازدیدها 3,147
  • کاربران تگ شده هیچ

الهه پورعلی

رو به پیشرفت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
21/5/24
ارسالی‌ها
122
پسندها
405
امتیازها
2,803
مدال‌ها
5
سطح
5
 
  • نویسنده موضوع
  • #81
آهنگ که تموم شد، امیر گفت:
- عالی بود خسته نباشی.
- تو هم خسته نباشی خیلی خوب خوندی .
فرید سینی به دست اومد داخل و گفت:
- خب بچه ها برای امروز دیگه بسه از صبح دارین می‌خونین حنجرتون پاره شد به خدا.
زدم پشت فرید و گفتم:
- تو چرا نمی‌خونی، امتحان کن.
دستاشو برد بالا و گفت:
نه داش فرحان این کار، کار من نیست اینا تخصص می‌خواد من همون طراحیمو بکنم بسمه! همون موقع گوشیش زنگ خورد، جواب داد و بلند داد زد :
- چی؟ خفه شو پس تو چه غلطی می‌کردی؟ کدوم گوری الان؟ بپا نگیرنتون، الان میام تنه لش دستم بهت برسه کشتمت.
منو امیر با بهت داشتیم نگاش می‌کردیم که سریع گفت:
- من باید برم.
با اخمایی در هم که تا به حال ازش ندیده بودیم ازمون جدا شد و از استدیو خارج شد.
هنوزم توی بهت بودیم گفتم :
- این چش بود؟ داشت...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : الهه پورعلی

الهه پورعلی

رو به پیشرفت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
21/5/24
ارسالی‌ها
122
پسندها
405
امتیازها
2,803
مدال‌ها
5
سطح
5
 
  • نویسنده موضوع
  • #82
مثل اینکه امروز برگشته بود.
ترلان بهم سلام داد و گفت:
- چطوری عزیزم ضبط خوب بود؟
- بله بالاخره آهنگای این آلبوم تموم شد.
با ذوق گفت:
- خدارو شکر راستی فرحان برای سه روز دیگه می‌خوام همه بچه ها رو دعوت کنم اینجا دور هم باشیم.
- باشه ولی برا چی؟
همین‌طوری دیگه بعد از برگشتن از شمال دور هم جمع نشدیم می‌خوام بگم از دو سه ظهر بیان تا شب.
باشه‌ای گفتم و بعد از دیدن همایون و سلام احوال‌پرسی رفتم تو اتاقم.
بدم نبود یه حالو هوایی عوض می‌کردیم باز.
توی اتاق اولین چیزی که خودنمایی می‌کرد عکس بزرگو قدی نوابود که لبخندی از جنس عشق روی ل..*باش نقش بسته بود، نزدیک دیوار شدم و دستم رو کشیدم روی ل..*باش .
چه با عشوه لبخند می‌زد.
این روزا همه سعیم این بود که خودمو به زندگی برگردونم خیلی کم حواسم رو پرت نوا...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : الهه پورعلی

الهه پورعلی

رو به پیشرفت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
21/5/24
ارسالی‌ها
122
پسندها
405
امتیازها
2,803
مدال‌ها
5
سطح
5
 
  • نویسنده موضوع
  • #83
دوباره بغلم کرد و گفت:
- معلومه که میام .
بی میل ازش جدا شدم و از ملیسا و خونواده‌اش که برای بدرقه اومده بودن خدافظی کردم ، خوشگل‌های عمه رو هم کلی چلوندم و با صدای مامان که هی می‌گفت:
- بسه دیر شد زود باش.
رفتم سمت در خروجی.
سوار هواپیما شدیم و خاک کانادا رو ترک کردیم.
دل تو دلم نبود احساس می‌کردم اتفاقات جالب و عجیبی در انتظارمه.
چندین ساعت تو راه بودیم تا اینکه بابا گفت:
خانوم سپردم به بدری و مش‌قربون تا برن خونه رو تمیز کنن و منتظر باشن به سلیمون و بقیه خدمه هم گفتم بیان.
مامان باشه‌ای گفت و با هم مشغول صحبت شدن.
گوشیم رو بازکردم و نگاهم به پیام‌هایی افتاد که چند ساعت قبل احتمالا قبل از اوج گرفتن هواپیما اومده بود.
اولی از ویلیام بود نوشته بود :
- خدانگهدار امیدوارم زندگی خوبی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : الهه پورعلی

الهه پورعلی

رو به پیشرفت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
21/5/24
ارسالی‌ها
122
پسندها
405
امتیازها
2,803
مدال‌ها
5
سطح
5
 
  • نویسنده موضوع
  • #84
دلم گرفت، بعدش سیل عظیمی از تماسای بی پاسخ!
باورم نمی‌شد این‌همه تماس، خیلی عجیب بود که همه تماس‌ها از گیسو و امیر و فرحان بود. فرحان چرا باید به من زنگ می‌زد اون هم هزاران بار.
اما همه تماسا برمیگشتبه سالهای گذشته.
***
فرحان
توی این مدت رابطه‌ام با فرید، خیلی صمیمی‌تر شده بود.
به خصوص که السا هم عاشق فرید بود و دایی فرید از
دهنش نمی‌افتاد.
هر وقت السا به امیرو بقیه پسرا دایی می‌گفت دلم می‌گرفت، اگه الان ادلان بود...
السا داد زد :
- دایی فرید اومد دایی فرید اومد.
رفتم سمت در و بازش کردم فرید با روی خوشو خندون وارد شد و اول السا رو بغل کرد و بعد عروسکی که براش گرفته بود و داد دستش.
بعد از سلام احوال‌پرسی با ترلان اومد سمتم و رفتیم تو اتاقم.
با دیدن نقاشی گفت:
- َبه، سوگند چه کرده.
خندم...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : الهه پورعلی

الهه پورعلی

رو به پیشرفت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
21/5/24
ارسالی‌ها
122
پسندها
405
امتیازها
2,803
مدال‌ها
5
سطح
5
 
  • نویسنده موضوع
  • #85
با تردید گفتم:
- مامان نوا احیانا با مامانت اینا تماس نمیگره، بالاخره همسایه بودین.
لبخندی زد و گفت:
- پسر خوب اون اتفاق اگه بیافته اولین نفری که با خبر میشه تویی.
بعد گفتم :
- لیلا خانوم همسایتونم خبر نداره؟
گفت:
- نمیدونم والا. راستی مهمونی پس فردا چیه.
سرمو تکون دادم و گفتم همینجوری دورهمیه.
***
ترالن از صبح مشغول تدارک دیدن بود، طفلی همایون رو ورشکست کرد انقدر وسایل سفارش داده بود،
شام قرار بود برنج درست کنه با سوپ و مخلفات، آقایون هم قرار بود کباب سیخ کنن.
همین‌طور تو خونه درحال قدم زدن بودم نمی‌دونستم چمه.
از اونجایی که در این مواقع فقط سیگار کارساز بود یکی از جیبم کشیدم بیرون و گذاشتم دهنم.
با روشن کردنش السا پرید روی مبل بغلم و سیگارو از دهنم کشید بیرون و با تند زبونی گفت:
-...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : الهه پورعلی

الهه پورعلی

رو به پیشرفت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
21/5/24
ارسالی‌ها
122
پسندها
405
امتیازها
2,803
مدال‌ها
5
سطح
5
 
  • نویسنده موضوع
  • #86
تا جون تو بدنم بود آرایش کردم.
چشمکی برا خودم تو آینه زدم و بلند شدم بی هدف لباس پوشیدم و از خونه زدم بیرون.
نمی‌دونستم کجا دارم میرم فقط قصدم این بود یکم حالو هوام عوض شه.
خیلی ترافیک بود ساعت ۳:۳۰ شده بود همین‌طوری سرمو بلند کردم ببینم کجام که چشمم افتاد به سر در دانشگاه.
مغزم قفل کرد، خدای من، من اینجا چیکار می‌کردم .
با بهت به دانشگاهمون خیره شده بودم. من برای چی اومدم اینجا.
اونم بعد از ۵ سال!
ماشین رو یه سمت پارک کردم و پیاده شدم.
اصلا کارهام دست خودم نبود. برا چی پیاده شدم . برا چی اومدم اینجا.
با یادآوری سالها پیش روز اول دانشگاه اشک دور چشم‌هام حلقه زد.
خدایا من کی می‌خواستم فراموش کنم، چرا این خاطرات دست از سرم برنمی‌داشتن.
اشکم رو پاک کردم الان مردم فک می‌کردن دیوونه شدم.
با...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : الهه پورعلی

الهه پورعلی

رو به پیشرفت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
21/5/24
ارسالی‌ها
122
پسندها
405
امتیازها
2,803
مدال‌ها
5
سطح
5
 
  • نویسنده موضوع
  • #87
- خانوم.
به خودم اومدم هیشکی جز من که اینجا نبود.
سریع اشکام رو پاک کردم و ظاهرم رو درست کردم . برگشتم سمت صدا، یه آقای قد بلند با ریشای پروفسوری که گمونم همون استاد توی کلاس بود اومد نزدیکم و با بهت گفت:
- تو، تو!
بیشتر دقت کردم دیدم آره استاد همون کلاسیه که رفتم توش، سریع گفتم:
- ببخشید من نمیخواستم مزاحمتون بشم، یعنی، یعنی کلاس رو اشتباه اومده بودم من...
یهو گفت:
- نوا؟
وا این منو از کجا می‌شناخت، دوباره گفت:
- خودتی نوا؟
با زبون گرفته گفتم: بببله من!
یهو دستم رو گذاشتم دهنم و با یاد آوری چهره محسن گفتم:
- نکنه تو محسنی.
از ته دلش خندید دستاشو گذاشت رو صورتش و گفت:
- وای نوا وای خودتی تو، کجا بودی اینجا چیکار می‌کنی.
داشتم ذوق مرگ می‌شدم خدایا محسن بود، یعنی استاد دانشگاه شده بود؟
با...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : الهه پورعلی

الهه پورعلی

رو به پیشرفت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
21/5/24
ارسالی‌ها
122
پسندها
405
امتیازها
2,803
مدال‌ها
5
سطح
5
 
  • نویسنده موضوع
  • #88
- سمیرا محسن کو پس.
سرشو از آشپزخونه آورد بیرون و گفت:
- کلاس داشت یکی دوساعته میرسه.
مشغول صحبت با امیر و آرش شدم و بعد نیم ساعت دیگه همه اومدن.
فرید پیشم نشسته بود زد روی پام و گفت:
-پاشو گیتارت رو بردار یکم بخون حال کنیم منکه از این کارا بلد نیستم.
***
نوا
رو به محسن گفتم:
- هنوزم تو شوکم. باورم نمیشه می‌بینمت محسن.
با خنده گفت :
- از من خبر نداری، کپ کردم، بیا بریم اتاقم بشینیم مفصل حرف بزنیم.
بی چون و چرا قبول کردم و رفتیم سمت اتاق اساتید بغل دستش یه اتاق بود منو هدایت کرد اونجا و گفت:
- راحت باش اینجا اتاق خودمه.
با ذوق نشستم روی صندلی و خودشم نشست و گفت:
- خب از خودت بگو خانوم بی معرفت کجا بودی اینهمه سال.
لبخند کجی زدم و گفتم:
- ام، خب کانادا بودیم. راستش چند روزی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : الهه پورعلی

الهه پورعلی

رو به پیشرفت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
21/5/24
ارسالی‌ها
122
پسندها
405
امتیازها
2,803
مدال‌ها
5
سطح
5
 
  • نویسنده موضوع
  • #89
آره دیگه تو که فراموشمون کردی اینجا کلی اتفاق افتاد.
یکم از زندگیم پرسید و بعد از چند دقیقه سوالی که از اول تو ذهنم بود اومد تو دهنم گفتم:
- از، از بچه ها خبر داری باز، می‌بینیشون.
خندید، گفت:
- نکنه دلت براشون تنگ شده .
چشمام رو بستم و بی‌اختیار گفتم :
- خیلی زیاد.
با تعجب پرسید:
- ببینم تو اصلا اینجا چیکار می‌کنی.
باز بی اختیار گفتم:
- خب راستش نمی‌دونم از خونه زدم بیرون یهو دیدم اینجام، با فکر اینکه شاید همه بچه‌ها باز جمع باشن،
در کلاس رو باز کردم اما.
چهره‌اش خندون شد و با همون لبخند گفت:
- اینجا نیستن ولی ازشون خبر دارم حسابی.
بی فکر گفتم:
- از همشون؟
با خنده گفت :
- آره الان یکی یکی توضیح میدم کیا چیکار می‌کنن، مخصوصا از فرحان.
با بردن اسم فرحان خون توی رگام جوش اومد لبخندم محو...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : الهه پورعلی

الهه پورعلی

رو به پیشرفت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
21/5/24
ارسالی‌ها
122
پسندها
405
امتیازها
2,803
مدال‌ها
5
سطح
5
 
  • نویسنده موضوع
  • #90
با خودم گفتم:
- باید به دوست جنابعالی دست مریزاد بگی که قلبمو اون مدلی شکست.
چیزی نگفتم که گفت:
- خب از خودت بگو ازدواج که نکردی.
خندیدم و به دروغ گفتم:
- چرا در شرفم.
جدی شد و گفت:
- راس میگی واقعا؟
- چرا تعجب کردی.
اخماش رفت تو همو گفت:
- باورم نمیشه تو می‌خوای ازدواج کنی اونوقت...
ادامه نداد که گفتم:
- برو بابا منم شوخی کردم.
با جدیت گفت:
- خیلی دیوونه ای، پاشو پاشو بریم.
با تعجب گفتم:
- کجا؟
گفت:
- خب راستش امروز همه بچه‌ها خونه ترلان جمع شدیم یعنی یه مهمونی دورهمی گرفته باید ببرمت اونجا سورپرایزشون کنم، مطمئنا همه خوشحال میشن.
پوزخندی زدم و گفتم:
- آره حتما خوشحال میشن الان خیلیاشون منو حتی یادشون هم نیست.
محسن مرخصی گرفت.
ماشینم رو گذاشتم همونجا و سوار ماشینش شدم از خوشحالی تو...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : الهه پورعلی

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 4)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا