• تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

در حال تایپ رمان آدم‌ کشی در آرلینگتون | pen lady (ماها کیازاده) کاربر انجمن یک رمان

pen lady

رو به پیشرفت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
22/12/23
ارسالی‌ها
117
پسندها
460
امتیازها
2,753
مدال‌ها
5
سطح
5
 
  • نویسنده موضوع
  • #11
مرد قبل آن‌که جوابی بدهد به او خیره شد. النا نیز نگاهی به سیمای او انداخت؛ اما با نگاه به چشمان مرد لحظه‌ای لرزید. تاریکی بی‌کرانی که همچون گردبادی روح او را در خود می‌بلعید و جانش را می‌گرفت. تیله‌های مشکی که در حصار مژگان هم‌رنگش گرفتار شده و گوشه‌اش چین کم‌رنگی نمایان بود. مرد ابروهایش را بالا راند و با تکان دستش گفت:
- کمکم نمی‌کنی؟
النا به خود آمد و با رنگ پریدگی من‌من کرد:
- چـ... چی... آها... اوه ببخشید.
دستش را در دست بزرگ و برنزه‌ی مرد قفل کرد که هوش از سرش پرید، گونه‌هایش سرخون و تنش داغ شد. با ایستادن مرد از او فاصله گرفت و مرد با لبخندی کوچکی زد و گفت:
- با این مدل مو خیلی زیبا به نظر می‌رسید.
و دور شد... .
***
با تکان دستی از دنیای پر از چشم مشکی بیرون آمد و بی‌اراده و محکم...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش

pen lady

رو به پیشرفت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
22/12/23
ارسالی‌ها
117
پسندها
460
امتیازها
2,753
مدال‌ها
5
سطح
5
 
  • نویسنده موضوع
  • #12
خطوط سفید رنگی که جای جسد را نشان می‌داد و پارچه‌ای خونین، نمای آن‌جا بود. جای تعجب داشت خانه‌ای با آن همه خدم و حشم، پس چگونه قاتل از حیاط بزرگش بی‌دردسر عبور کرده بود؟ خم شد و نگاهی دقیق به پله‌های ورودی خانه انداخت. همان لحظه صدای خشمگین مردی را شنید:
- خانم شما این‌جا چی‌کار می‌کنید؟ لطفاً تا اثر جرم‌ها رو پاک نکردید برید؛ وگرنه مجبورم به دوستان پلیس اطلاع بدم.
به رد خطوط کم‌رنگِ مشکی که روی پله اول بود نگاه کرد، انگار جای کفش بود. مرد دوباره او را صدا زد، هوفی کشید و با اخم برگشت و نگاهی به چشمان آبی مرد انداخت، می‌شد گفت یکی از چهره‌های روتین اروپایی را داشت؛ چشم آبی، مو بلوند و فوق‌العاده سفید. الی سرش را کمی کج کرد و بدون لطافت غرید:
- بهتره کار خودتون رو انجام بدید تا به آقای...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

pen lady

رو به پیشرفت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
22/12/23
ارسالی‌ها
117
پسندها
460
امتیازها
2,753
مدال‌ها
5
سطح
5
 
  • نویسنده موضوع
  • #13
مرد «بله‌»ای زمزمه کرد و رو به النا که منتظر به او چشم دوخته بود، ادامه داد:
- حالش خوب نیست، خیلی ترسیده. اون حامله‌ست و این وضعیت... .
النا بدون وقفه پرسید:
- الان کجاست؟ باید چندتا سؤال هم از ایشون بپرسم.
پاتریک دوباره گفت:
- خانم جونز حالشون زیاد خوب نیست!
با جدیت به تیلگان آبی مرد خیره شد و این‌دفعه با مکث و محکم کلمات را تکرار کرد:
- من... باید... چندتا سؤال از ایشون... بپرسم.
مرد با تردید به او خیره شد، او از جمله‌ی امری استفاده کرده بود، سؤالی در کار نبود. پوفی کشید و گفت:
- ایشون تو اون ماشینن.
النا به جایی که پاتریک ویلیامز اشاره کرده بود، نگاه کرد. ماشین آمبولانسی که دختری در آن نشسته و پتوی بدرنگی را به دورش پیچیده بود. بی‌درنگ به سمتش گام برداشت. آنا با دیدن او پوف عصبی کشید...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

pen lady

رو به پیشرفت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
22/12/23
ارسالی‌ها
117
پسندها
460
امتیازها
2,753
مدال‌ها
5
سطح
5
 
  • نویسنده موضوع
  • #14
آنا بعد از مراسم دفن خستگی را بهانه کرد و به سمت ماشینش رفت، الکس هم خانم ویلیامز را که بینی‌ سرخش را با دستمال پاک می‌کرد، به سمت ماشین هدایت کرد. پاتریک به النا نزدیک شد و با جدیت گفت:
- خانم جونز به نتیجه‌ای رسیدید یا نه؟
النا با آشفتگی لعنتی زیر لب زمزمه کرد، درحالی‌که گوشه‌ی چشم چپش را می‌خاراند گفت:
- آقای ویلیامز دختر شما دو ماه ربوده شده و فرد جانی هیچ تماسی با شما برای درخواست پول یا چیز دیگه‌ای نداشته، پس آدم‌ربا نبوده. طبق اعترافات خانواده، شما و خدمتکاران خونه که دیروز انجام شد با کسی مشکلی نداشتید، پس قاتل دشمنی با شما نداشته. مورد بعدی اینه که اون نمی‌خواد ما پی این ماجرا بریم و اون رو بشناسیم برای همین کل اثرات جرم رو پاک کرده. از جمله‌ی پشت عکس و تموم موارد موجود مشخصه...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

pen lady

رو به پیشرفت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
22/12/23
ارسالی‌ها
117
پسندها
460
امتیازها
2,753
مدال‌ها
5
سطح
5
 
  • نویسنده موضوع
  • #15
«خوشبختمی» زمزمه کرد و به قصد رفتن از آن مهلکه قدمی برداشت که صدای گرم نیکولاس بلند شد:
- خانم جونز من دلم می‌خواد توی این پرونده همراهیم کنید. هوش و ذکاوت شما توی حل پرونده‌ها قابل تحسینه و... خوشحال میشم این افتخار رو به من بدید.
با تعجب ایستاد، چه درخواستی پشت این همکاری بود؟ سعی کرد خودش را جمع و جور کند، نفسی عمیق کشید و بدون این‌که برگردد گفت:
- مطمئنید به این دلیل؟
مرد «اومی» کرد و خردمندانه گفت:
- چون شما قبل از من در مورد این اتفاق ناگوار تحقیق کردید و صد البته باهوشی‌تون حرف اول رو می‌زنه، پس... .
حسی او را قلقلک می‌داد تا قبول کند. این‌طوری بیشتر می‌توانست آن دو گوی مشکی را ببیند؛ اما حسی دیگر به اسم غرور او را از این کار باز می‌داشت. چون به او توهین شده و او را کاراگاهی نابلد...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

pen lady

رو به پیشرفت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
22/12/23
ارسالی‌ها
117
پسندها
460
امتیازها
2,753
مدال‌ها
5
سطح
5
 
  • نویسنده موضوع
  • #16
النا با ابروهای بالا رفته سکوت کرد و او ملتمسانه ادامه داد:
- بگو آره بگو.
دخترک لبخندی زد و هیپنوتیزم شده ادامه‌ی حرفش را گرفت:
- آره... .
***
سرحال از اتاقش خارج شد و درحالی که ایستاده و لی‌لی کنان جوراب‌هایش را می‌پوشید وارد آشپزخانه شد. الیزابت که مشغول پختن پنکیک بود با دیدنش لبخندی زد و صورتش را جلو آورد:
- صبح بخیر دخترم.
الی محکم گونه‌اش را بوس*ید و گفت:
- صبح بخیر مامی.
تکه‌ای از پنکیک طلایی رنگ را برداشت و همان‌طور که آن را در دهانش می‌گذاشت ادامه داد:
- الیوت کجاست؟
الیزابت با تکان سر به چپ و راست جوار داد:
- تو کارگاهش، این روزا مشتری زیاد داره و سخت مشغوله.
النا اهومی کرد و دستش را دوباره به سمت پنکیک برد که این‌دفعه الیزابت با قاشقی که در دست داشت، محکم به پشت دستش کوبید...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

pen lady

رو به پیشرفت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
22/12/23
ارسالی‌ها
117
پسندها
460
امتیازها
2,753
مدال‌ها
5
سطح
5
 
  • نویسنده موضوع
  • #17
دخترک آهانی زمزمه کرد و در صندوق‌های مغزش این سرنخ را کنار دیگر اثرهای جرم گذاشت. سرنخ‌ها را همانند پازل کنار هم چید تا آن صحنه را تصور کند، کم‌کم احساس کرد صحنه‌ی آوردن سوفیا جان گرفته و پروژکتور مغزش روشن شده تا آن ویدئو را پخش کند... .
***
هوا کمی ابری بود با وجود آن‌که ابتدای روز بود اما انگاری خورشید غروب کرده و رو به تاریکی می‌رفت. روبه‌رویش خانه‌ی با شکوه ویلیامزها با نقش و نگارهای آبی کاربنیش قرار داشت. همان لحظه لیموزین سیاه رنگی با سرعت از کوچه‌ی سمت چپ خانه پیچید و روبه‌روی خانه ایستاد. آن‌جا خلوت و عاری از مردم بود، فردی سیاه پوش و قد بلندی از ماشین پیاده شد و با دستان دست کش پوشیده‌اش جسمی که با پارچه پیچیده شده بود را روی شانه‌اش قرار داد، سریع به سمت در خانه قدم برداشت و...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

pen lady

رو به پیشرفت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
22/12/23
ارسالی‌ها
117
پسندها
460
امتیازها
2,753
مدال‌ها
5
سطح
5
 
  • نویسنده موضوع
  • #18
برگشت و با چشمکی رو به النا لب زد:
- مثل خودش!
لبخندی کوچک روی لبان صورتیِ النا نقش بست ولی سریع دستی به لبانش کشید به‌طوری که انگار سعی در پاک کردن آن انحنای کوچک را داشت. دیوید سرفه‌ای کوتاه برای صاف کردن گلویش کرد و با اخم گفت:
- آقای اندرسون معتقداً که با کمک شما سریع‌تر می‌تونیم این پرونده رو حل کنیم... و من توی این مورد باهاشون موافقم.
با وجود طعنه‌ی موجود در کلامش که نیکولاس را نشانه گرفته بود، احساس می‌کرد دلخوریش از آقای پاتریک به خاطر توهین و کوتاه شمردنش تا حدودی رفع شده و اعتماد به نفسش بیش‌تر از قبل شده بود؛ اما نیکولاس بی‌توجه به سخن دیوید روبه‌روی النا نشست و گفت:
- درسته! من شنیدم شما توی کارتون خیلی ماهرید.
النا تک ابرویی بالا پراند و گفت:
- اما من تا حالا چیزی درموردتون...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 7)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا