• تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

رتبه سوم جنایی رمان کارناوال سرخ و سیاه | فاطمه غفوری نویسنده افتخاری انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع Ftm.gh
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 173
  • بازدیدها 4,693
  • کاربران تگ شده هیچ

Ftm.gh

نویسنده افتخاری
نویسنده افتخاری
تاریخ ثبت‌نام
29/12/20
ارسالی‌ها
593
پسندها
2,208
امتیازها
12,773
مدال‌ها
14
سن
19
سطح
11
 
  • نویسنده موضوع
  • #171
دود سیگار بین انگشتانش را با پوزخند بیرون فرستاد و گفت:
- منم فکر نمی‌کردم بعد قولی که بیست و یک سال پیش بهم دادی بخوای از پشت بهم خنجر بزنی استفانی، یا بهتره بگم خانم کارآگاه اسکاتلندیارد.
استفانی اینبار اخم ریزی به چهره او کرد و خواست چیزی بگوید که آسانسور دوباره متوقف شد و یک زوج جوان وارد شدند.
به ناچار سکوت کرد و حرفی که در دلش گیر کرده بود را قورت داد. وقتی به طبقه پنجم رسیدند بازویش اسیر دست سباستین شد و همراه او از آسانسور خارج شد.
- من اگه...
هنوز بیشتر از دو کلمه را بر زبان نیاورده بود که به بازویش فشار وارد شد.
- هیس! ساکت شو دو دقیقه، ممکنه کسی تو راهرو باشه.
سمت اتاق انتهای سالن رفت و استفانی را هم دنبال خودش کشاند.
وقتی واردش شد چراغ‌هایش را روشن کرد و در را...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Ftm.gh
  • Wow
واکنش‌ها[ی پسندها] Taraneh.j

Ftm.gh

نویسنده افتخاری
نویسنده افتخاری
تاریخ ثبت‌نام
29/12/20
ارسالی‌ها
593
پسندها
2,208
امتیازها
12,773
مدال‌ها
14
سن
19
سطح
11
 
  • نویسنده موضوع
  • #172
آنقدر این جملات را با سرعت و فریاد به زبان می‌آورد که سباستین هم مجبور شد اندکی صدایش را بالا ببرد:
- آروم باش! اصلا چه دلیلی داره گناه پدر رو پای دختر بنویسه و بعد بکشش؟!
استفانی قطره اشکی که از نگرانی برای استلا از گوشه چشمش چکیده بود را پاک کرد و با پوزخند تلخی گفت:
- حرف زدن راجع به وجدان وقتی که تا سر حد مرگ درد نکشیده باشی خیلی راحته، درد هیولای کینه رو توی وجود پرورش می‌ده هیولایی که مدام از انتقام حرف میزنه و سرانجام لحظه انتقام وجدان رو میکشه، چشم‌ها رو میبنده و حمام خون می‌سازه بدون این‌که در نظر بگیره کی گناهکاره کی بی‌گناه.
با دیدن حال آشفته او سیگارش را خاموش کرد، از جا برخواست و از یخچال کنج اتاقش یک بطری انرژی‌زا برداشت و سمت استفانی گرفت و با لحن محکم اما پر...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Ftm.gh
  • Clap
واکنش‌ها[ی پسندها] Taraneh.j

Ftm.gh

نویسنده افتخاری
نویسنده افتخاری
تاریخ ثبت‌نام
29/12/20
ارسالی‌ها
593
پسندها
2,208
امتیازها
12,773
مدال‌ها
14
سن
19
سطح
11
 
  • نویسنده موضوع
  • #173
او هم متقابلاً به حرف استفانی پوزخند زد:
- موافقم! ولی زندگی‌مون فیلم جنایی بالیوودی نیست که بعد تصادف زنده بمونم.
- فکر نمی‌کردم انقدر عاشق زندگی باشی.
زیر چشمی نگاهش را حواله چشمان تیره استفانی کرد:
- فقط درصورتی عاشقشم که درحال رسیدن به اهدافم باشم.
- اهدافت خیلی بوی خون میدن.
- اگه پروفسوری به اسم توماس و خانواده‌ای به اسم استاین وجود نداشتن صددرصد اهدافم بوی کوادکوپتر می‌دادن.
مدرک مهندسی هوافضایش مدت‌هاست که در کنج کمدش خاک می‌خورد اما حتی یکبار هم سراغش نرفت، با وجود آنکه به شدت عاشقش بود باز هم ریاست مافیا و ریختن خون استاین‌ها را به مهندسی ترجیح داد.
- بگذریم! خواستم بپرسم از کاترین خبر داری؟
با شنیدن اسم همسرش دوباره ابروهایش اخم ریزی را روی صورتش شکل دادند، اخمی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Ftm.gh
  • Clap
واکنش‌ها[ی پسندها] Taraneh.j

Ftm.gh

نویسنده افتخاری
نویسنده افتخاری
تاریخ ثبت‌نام
29/12/20
ارسالی‌ها
593
پسندها
2,208
امتیازها
12,773
مدال‌ها
14
سن
19
سطح
11
 
  • نویسنده موضوع
  • #174
نفس عمیقی کشید و درحالی که چشمانش را مالش می‌داد گرمای دست یک نفر را روی شانه‌اش احساس کرد. استفانی بود، با نگاهی نگران چهره‌اش را ورانداز کرد و سپس پرسید:
- حالت خوبه؟
دوباره نفس عمیقی کشید و سرش را به معنای تایید تکان داد.
- من خوبم! حالا نقشه‌ات رو برام بگو. چرا باید با تصادف از سر راه اون مردک مریض برداشته بشم؟!
استفانی دوباره سرجایش برگشت و پاسخ داد:
- تصادف فقط بخاطر این نیست! اون جورج ابله جلوی گروهبان خیلی راحت از تو حرف زد و نظرش رو گفت، حتی با آدرس هتلت.
سباستین به محض شنیدن این حرف حالش شبیه کسی شد که انگار دیگر چیزی برای از دست دادن ندارد. درحالی که با انگشت شست و اشاره شقیقه‌هایش را مالش می‌داد گفت:
- یک مگس مزاحم مریض عاشق همسرمه و یک مشت احمق شدن اعضای...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Ftm.gh
  • Heart
واکنش‌ها[ی پسندها] Taraneh.j

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 10)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا