نویسندگان، مهندسان روح بشریت هستند.
  • تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

در حال تایپ رمان جمجمه‌ی شیطان | معصومه.عین کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع masoo
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 177
  • بازدیدها 4,453
  • کاربران تگ شده هیچ

masoo

رو به پیشرفت
سطح
9
 
ارسالی‌ها
230
پسندها
1,573
امتیازها
9,813
مدال‌ها
8
  • نویسنده موضوع
  • #171
صداهای اطراف برایش وحشت‌آور بودند، همان صداهایی که از هالِ کوچک خانه‌شان منشا می‌گرفتند‌. میثاق و مادرش، نشسته گوشه‌ی اتاق، مادرش به دیوار تکیه داده و دستانش را دور تنِ لرز گرفته‌‌ی پسرش حلقه کرده بود و گویی در آن آشوب که تن میثاق را به بازی گرفته و ترس را درون رگ‌هایش پمپاژ می‌کرد، می‌توانست حفاظی دورش برای دور شدن از آشفتگی باشد. چندمین دقیقه از حبس کردن خودشان درون اتاق می‌گذشت؟ تیک تاک عقربه‌های ساعت، عبور دقایق از دقیقه و رسیدن‌شان به ساعت را گوشزد می‌کردند، دقیقاً یک ساعت بود که آن زن و طفلش، گوش‌شان پر شده بود از آوای چند مردی که دور میزی نشسته و مشغول بازی با کارت‌هایی بودند که در نهایت برنده‌ را در دور آخر که همان دور بود مشخص می‌کردند. یکی از آنان، پدر میثاق بود که دورهای قبلی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : masoo

masoo

رو به پیشرفت
سطح
9
 
ارسالی‌ها
230
پسندها
1,573
امتیازها
9,813
مدال‌ها
8
  • نویسنده موضوع
  • #172
کارتی که میان دست عرق کرده‌اش نگهداشته بود، روی میز انداخت و به دنبالش دو کارت بعدی از سوی دو بازیکن دیگر .
مردی که رو به رویش نشسته بود و برنده‌ی آخرین دست و برنده‌یِ نهایی بازی بود، لبخند پررنگی زد و کف دستش را محکم روی میز فشرد تا پشت بندش فریاد شادی باشد که با تن صدایِ خش دارش، طنین انداز سکوت خانه می‌شد وحشت که پیشتر از قبل، پایش را روی گلویِ آن دویِ پناه گرفته در اتاق می‌فشرد. صدای دست زدن و خنده‌های ممتد و طولانی مرد، به ثمین، مادر میثاق، فهماند باز هم یوسف بازنده شده ولی هنوز خبر نداشت از بهایی که او در ازای باختش باید می‌پرداخت و چه بهای سنگینی بود این بها!
مرد که با خنده‌هایش اعصاب یوسف را متشنج‌تر کرده بود، آرنج دست راستش را به میز فشرد و تنش را پیش کشیده، با تکان دادن انگشت...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : masoo

masoo

رو به پیشرفت
سطح
9
 
ارسالی‌ها
230
پسندها
1,573
امتیازها
9,813
مدال‌ها
8
  • نویسنده موضوع
  • #173
تنش را عقب کشید، آن دم که مرد تن از چهارچوب فاصله داد و وارد اتاق شد. نگاهش میخِ ثمین بود و آن پسرکی که لرز جانش از همان فاصله هم به چشم می‌آمد. قدمی دیگر پیش گذاشت تا ثمین خودش را بیشتر از قبل عقب بکشد ولی مگر جایی هم مانده بود برای عقب رفتن؟ دیوار بود و سفتی‌اش که با هیچ فشاری عقب نمی‌رفت تا ثمین دور شود از مردی که حالا با قدم بعدی، نزدیک‌تر شده و با قدم آخر، درست مقابلش می‌ایستاد.
نگاهش را از آن ارتفاع، روی چهره‌یِ رنگ باخته و مدفون شده در زیر آوار وحشت ثمین حرکت داد و چون ترس و وحشت او را به مذاقش خوش آمده دید، لبخند کجش را پررنگ‌تر کرد تا به موازاتش، ثمین وحشت‌زده‌تر شود.
زانو خم کرد و همان‌جا، مقابل ثمین که خودش را کج سمت دیوار می‌چرخاند و میثاق را هم با خودش به آن سو می‌برد، روی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : masoo

masoo

رو به پیشرفت
سطح
9
 
ارسالی‌ها
230
پسندها
1,573
امتیازها
9,813
مدال‌ها
8
  • نویسنده موضوع
  • #174
انتهای جمله‌اش را با عقب کشیدن دست مرد که به زحمت چند سانت عقب رفته بود همراه کرد. نگاه به خون نشسته‌اش قفل چهره‌یِ مرد بود و نگاه مرد با تمسخر و پوزخند به او و خشمِ مردانه‌اش که اجازه نمی‌داد دست درازی غریبه‌ای را به مادرش تحمل کند. غیرت کودکانه‌اش هزاران بار از غیرت آن مرد به اصطلاح مرد بیشتر بود، از یوسف که هنوز هم پشت میز نشسته و سیگاری را برای سوزاندن روشن می‌کرد، غافل از اینکه آتش، از مدت‌ها پیش به زندگی‌اش افتاده و همه چیز را سوزانده و با خاک و خاکستر یکی کرده بود.
مرد که دست خودش را اسیر دست ضعیف میثاق دید، نیشخندی زد و سر پیش برده سوی چهره‌یِ خشمگین او، چشمانش را ریز کرد و گفت:
- اوه اوه چه باغیرت. کاش بابای بی‌غیرتتم ازت یاد می‌گرفت که زن و بچه‌شو توی ق*م*ا*ر نبازه.
ثمین که تا آن...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : masoo

masoo

رو به پیشرفت
سطح
9
 
ارسالی‌ها
230
پسندها
1,573
امتیازها
9,813
مدال‌ها
8
  • نویسنده موضوع
  • #175
زمان از گذشته پا تند کرد و رسید به حال، به ساعتی از عصر که شادی، خسته از کلاس‌هایی که از صبح مشغول‌شان بود، در حالی که کلاسورِ مشکی رنگش را با یک دست مقابل سینه‌اش گرفته بود و کوله‌ای آویزان از آرنجش که به کمک تا کردنش، مانع از افتادش شده بود، وارد خانه شد. قدمی از ورودی فاصله گرفته بود که سر برآورد و نگاهی به داخل انداخته، حینی که پاشا را نشسته روی مبل و سر به زیر و چشم دوخته به برگه‌ای دید، بند کوله را از آرنج، سمت شانه‌اش کشید و سپس رو به جلو حرکت کرد. رسیده به آشپزخانه، لحظه‌ای سر به آن سمت چرخاند و گلین را که آنجا ندید، ابرو سمت یکدیگر کشید و آمد با قدم‌هایی بلند، زودتر خودش را به پله‌های برساند که پاشا، بی‌آنکه چشم از برگه بگیرد، گفت:
- علیک سلام شادی خانم.
شادی لحظه‌ای سر جایش...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : masoo
  • Heart
واکنش‌ها[ی پسندها] Benji

masoo

رو به پیشرفت
سطح
9
 
ارسالی‌ها
230
پسندها
1,573
امتیازها
9,813
مدال‌ها
8
  • نویسنده موضوع
  • #176
پله‌ها را دوتا یکی بالا رفت تا رسیده به طبقه‌ی بالا، صدای قدم‌هایش هر چند ضعیف، به گوش شادی که نشسته مقابل میز آرایشش، با دستمالِ مرطوب، آرایشش را پاک می‌کرد، برسد. شادی لحظه‌ای سر به عقب چرخاند و نگاهی انداخته به در که گوشه‌اش اندازه‌یِ چند سانت باز مانده بود، دستش را پایین آورد و خیره ماند به آن. می‌دانست صدایی که شنیده، صدای قدم‌های پاشاست، نه گلین و برای همین هم نگاهش را سمت در کشانده بود.
دستمال را میان دستش فشرد و قدری که مچاله‌اش کرد، پاشا بود که رسیده به اتاقِ او، همان‌جا مقابل در متوقف شد. سر سمت در چرخاند و لحظه‌ای خیره به آن ماند تا شادی، چشم گرفته از آن، سمت آینه بچرخد، به خیال اینکه، پاشا در را باز کرده و وارد اتاقش خواهد شد. می‌خواست خودش را مشغول نشان دهد و نه مشتاق برای...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : masoo
  • Love
واکنش‌ها[ی پسندها] Benji

masoo

رو به پیشرفت
سطح
9
 
ارسالی‌ها
230
پسندها
1,573
امتیازها
9,813
مدال‌ها
8
  • نویسنده موضوع
  • #177
پاشا، لحظه‌ای دستپاچه شده از هشدار گلین، به سرعت ظرف را روی گاز گذاشت و سپس دست سمت قاشق چوبی که همانجا روی گاز بود برد و با احتیاط، دو پنکیک را برگرداند. نگاهش که به سطح طلایی شده‌شان رسید، لبخندی زد و راضی از به موقع دست به کار شدنش، مابقی مواد را هم یکی‌یکی داخل ماهیتابه ریخت. می‌دانست شادی تا چه حد پنکیک دوست دارد، آن هم با عسل و همین هم باعث شده بود تا برای رفع دلخوری او، با تمام نابلدی‌اش دست به کار شده و برایش صبحانه آماده کند، البته اگر حضور گلین و کمک‌هایش را فاکتور می‌گرفت.
دقایق گذشتند تا پاشا در نهایت، ظرفی که درونش پنکیک‌ها را مرتب روی هم چیده بود، با عسلی که چند قطره از آن هم سهم ظرف شده بود، وسط میز بگذارد. قدمی عقب کشید و از تکمیل بودنش که مطمئن شد، لبخندی زد و به پهلو...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : masoo
  • Love
واکنش‌ها[ی پسندها] Benji

masoo

رو به پیشرفت
سطح
9
 
ارسالی‌ها
230
پسندها
1,573
امتیازها
9,813
مدال‌ها
8
  • نویسنده موضوع
  • #178
کف دستش را به تخت فشرد و خودش را کشیده سمت شادی که پشت به او دراز کشیده و موهایش هم روی نیم رخش ریخته شده بودند، دست دیگرش را پیش برد و آرام و نوازش‌وار روی موهای او کشید.
شادی که حرکت دست او روی موهایش را حس کرد، چشمانش را بیشتر از قبل روی هم فشرد و با دمی بی‌صدا، عطری که پاشا روی پیراهنش نشانده بود نفس کشید. این عطر، همانی بود که شادی پیشتر برایش خرید و از آن به بعد، شد عطر محبوب پاشا!
پاشا که هنوز هم فکر می‌کرد شادی خواب است، قدری بیشتر سمت او خم شد و پشت دستش را آرام روی گونه‌یِ او کشید و گفت:
- نمیخوای بیدار شی خرس تنبل؟
گوشه‌یِ لب شادی قدری تکان خورده از آنطور خطاب شدنش، دور که نماند از چشم پاشا و او فهمید، شادی بیدار شده و خودش را به خواب زده برای لوس کردن بیشتر خودش، به روی خودش...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : masoo
  • Love
واکنش‌ها[ی پسندها] Benji

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 11)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا