• تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

داستان کوتاه در حال تایپ داستان کوتاه دابه | ساناز محمدی کاربر انجمن یک رمان

♕萨纳兹♕

کاربر سایت
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
1/8/21
ارسالی‌ها
324
پسندها
1,601
امتیازها
10,133
مدال‌ها
10
سطح
9
 
  • نویسنده موضوع
  • #11
کلیدمو توی قفل در چرخوندم و داخل شدم. مامان مشغول چیدن میز شام بود. با دیدن من صورتش به لبخندی باز شد و:گفت
"- چه زود رسیدی "
-".کارام زود تموم شد گفتم زودتر بیام کمکت "
-غذا امادست دست و صورتتو بشور بیا بشین
همونطور که به سمت اتاقم میرفتم بوسه ای روی صورتش.نشوندم لباس عوض کردمو دست و صورتمو شستم. از اتاق بیرون اومدم
:و درحالیکه با حوله صورتمو خشک میکردم گفتم
-جان هنوز نیومده؟ "
-بهش زنگ زدم عصبانی شد دادو بیداد کرد و بعدم قطع کرد "
اخمی کردم و گفتم:
-چشه این پسر بامن رفتارش سرد شده
-نمیدونم ترسا میترسم اونم مثل بابات
دستش رو گرفتم و میان حرفش پریدم و گفتم:
-زیاد لوسش کردی مامان نگران نباش بیاد خونه باهاش حرف میزنم
- چیکارش میتونم بکنم؟ میبینی که از خونه فراریه "

-...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ♕萨纳兹♕

موضوعات مشابه

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا