• تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

در حال تایپ رمان هوا همیشه ابری نیست | هانیه سادات حسینی کابر انجمن یک رمان

haniehsh

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
28/7/24
ارسالی‌ها
2
پسندها
5
امتیازها
0
سن
19
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #1
نام رمان :
هوا همیشه ابری نیست
نام نویسنده:
هانیه سادات حسینی
ژانر رمان:
#عاشقانه
کد رمان: 5687
ناظر:
Mobina.yahyazade Mobina.yahyazade

خلاصه: زندگی برایم سراسر سختی بود،سختیی‌ که تنیده شده با جانم شده بود و من گلاویز با او اما...
تقلا می کردم کمی آرام شوم اما مگر می شد در مرداب تقلا کرد و نجات یافت؟
گاهی شروع پایان می شد و گاهی پایان شروع اما همه چیز بعد از دیدن او شروعی در پایان زندگیم داشت.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

Sara_D

مدیر آزمایشی کتاب
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی کتاب
تاریخ ثبت‌نام
30/5/20
ارسالی‌ها
1,295
پسندها
16,425
امتیازها
39,073
مدال‌ها
24
سطح
25
 
  • مدیر
  • #2
795136_60e37fa2aa8f2b5b6992be8bb9684e4c.jpg
«به نام داعیه‌ی سر متن‌ها»

نویسنده‌ی عزیز، ضمن خوش‌آمد گویی، سپاس از انتخاب این انجمن برای منتشر کردن رمان خود،
خواهشمندیم قبل از تایپ رمان خود قوانین زیر را به دقت مطالعه فرمایید!
قوانین جامع تایپ رمان

آموزش قرار دادن رمان را در تاپیک زیر دنبال کنید.

نحوه‌ی قرار دادن رمان در انجمن برای مطالعه کاربران

و برای پرسش...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Sara_D

haniehsh

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
28/7/24
ارسالی‌ها
2
پسندها
5
امتیازها
0
سن
19
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #3
بنام خدا
گاهی باید عاشقانه هایت را
بی صدا فریاد بزنی...!
***
- زینب حسینی.
با صدای کرختی که مرا از روی تمسخر صدا میزد، از جای برخاستم و به دختری که شده بود فرشته عذاب من نگاه کردم. چنان مرا صدا
میزد که گویی حق وی را تا آخر عمر خورده باشم اما... من‌ رسم نامهربانی را یاد نگرفته بودم برای همین با لبخندی بی جان گفتم:
- سلام متین، صبحت بخیر.
با غرور و تکبر همیشگی‌اش که معلوم نبود از کجا نشأت گرفته است در جوابم گفت:
- برا من دخترخاله نشو یتیم برو دفتر کارت دارن.
لبخندم را خوردم، مگر یتیم بودن جرم بود؟یا گناهی نابخشودنی که حکمش تا آخر عمر عذاب باشد؟
سعی کردم حال خودم را خراب نکنم، دفعه اولم نبود...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

موضوعات مشابه

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا