- ارسالیها
- 17
- پسندها
- 118
- امتیازها
- 490
- مدالها
- 1
- سن
- 20
- نویسنده موضوع
- #11
- معلوم هست کجایی؟
سرم را شرمگینانه پایین انداختم و گفتم:
- ببخشید خانم مدیر، بخاطر کارهای دیروز خواب موندم.
سری از نشانه تاسف تکان داد و گفت:
- مایهی شرمندگی هستی!
چرا؟ به چه علت مایهی شرمندگی هستم؟ چون در روز اول چنان کار کردم که خود خانم من را با نگاهش تشویق کرد؟ یا اینکه او دیر آمد و باعث شد من نیز دیر بخوابم؟
- سریع حاضر شو.
- چشم.
و چنان از کنارم دور شد و رفت که گویی موجود نحسی کنارش باشد!
سری تکان دادم و به سمت دستشویی رفتم...
سوار ماشین شدم. تمام طول مسیر بدون هیچ کلامی گذشت.
- پیاده شو.
بدون جواب سری تکان دادم و پیاده شدم.
- ممنونم خانم.
- بخاطر تو کاری نکردم.
و بعد دود ماشین بود که با من مانده بود حیران و غم زده.
لبخندی غمگین بر لبانم نشست.
"خنده بر لب میزنم تا...
سرم را شرمگینانه پایین انداختم و گفتم:
- ببخشید خانم مدیر، بخاطر کارهای دیروز خواب موندم.
سری از نشانه تاسف تکان داد و گفت:
- مایهی شرمندگی هستی!
چرا؟ به چه علت مایهی شرمندگی هستم؟ چون در روز اول چنان کار کردم که خود خانم من را با نگاهش تشویق کرد؟ یا اینکه او دیر آمد و باعث شد من نیز دیر بخوابم؟
- سریع حاضر شو.
- چشم.
و چنان از کنارم دور شد و رفت که گویی موجود نحسی کنارش باشد!
سری تکان دادم و به سمت دستشویی رفتم...
سوار ماشین شدم. تمام طول مسیر بدون هیچ کلامی گذشت.
- پیاده شو.
بدون جواب سری تکان دادم و پیاده شدم.
- ممنونم خانم.
- بخاطر تو کاری نکردم.
و بعد دود ماشین بود که با من مانده بود حیران و غم زده.
لبخندی غمگین بر لبانم نشست.
"خنده بر لب میزنم تا...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش