- ارسالیها
- 160
- پسندها
- 613
- امتیازها
- 3,863
- مدالها
- 6
- نویسنده موضوع
- #131
کارن: مزّه نریز. بشین غذاتو بخور، بریم که کلّی کار داریم.
- کجا؟
- خونهی آقا شجاع. بریم خونهی سارا ببینیم بالأخره باید چیکار کنیم!
- بیخیال کارن. اون دو تا کلاهبردارن، ما رو دست انداختن. من این جنگیرا و دعا نویسا رو میشناسم، پشه رو تو هوا نعل میکنن.
- منم بهشون اعتقاد ندارم ولی خب میگی چیکار کنیم؟ ما که از جنّ و این چیزا سر درنمیاریم، شاید این دفعه بتونن کمکمون کنن.
- نریم کارن، به دلم بد افتاده. میگم شاید اینا همش توهّم باشه، نه؟
- خودت که همین چند ساعت پیش گفتی توهّم نیست!
- باشه... اصلا گیریم توهّم باشن؛ نیروانا چی؟ اونو که دیگه جفتمون میبینیم...
- عه راستی! کجاست این دختره خبری ازش نیست؟
- نمیدونم والا. راستشو بخوای به نیروانا هم حس بدی پیدا کردم جدیداً.
یک بشقاب املت...
- کجا؟
- خونهی آقا شجاع. بریم خونهی سارا ببینیم بالأخره باید چیکار کنیم!
- بیخیال کارن. اون دو تا کلاهبردارن، ما رو دست انداختن. من این جنگیرا و دعا نویسا رو میشناسم، پشه رو تو هوا نعل میکنن.
- منم بهشون اعتقاد ندارم ولی خب میگی چیکار کنیم؟ ما که از جنّ و این چیزا سر درنمیاریم، شاید این دفعه بتونن کمکمون کنن.
- نریم کارن، به دلم بد افتاده. میگم شاید اینا همش توهّم باشه، نه؟
- خودت که همین چند ساعت پیش گفتی توهّم نیست!
- باشه... اصلا گیریم توهّم باشن؛ نیروانا چی؟ اونو که دیگه جفتمون میبینیم...
- عه راستی! کجاست این دختره خبری ازش نیست؟
- نمیدونم والا. راستشو بخوای به نیروانا هم حس بدی پیدا کردم جدیداً.
یک بشقاب املت...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.