- تاریخ ثبتنام
- 29/8/23
- ارسالیها
- 2,023
- پسندها
- 16,356
- امتیازها
- 42,373
- مدالها
- 21
سطح
25
- نویسنده موضوع
- #271
هنوز گرگ و میش سحر بود که چشم باز کردم، اما هوا آنقدر روشن شده بود که بتوانم دلدارم را واضح ببینم. نگاهم را به چهرهی معصوم مهری که هنوز در خواب بود، دوختم. سرش از روی بازویم به پایین سرخورده و خودش را به صورت جنینی جمع کرده بود. دستی که زیر صورتش گذاشته بود عجیب او را خواستنیتر کرده بود. لبخندی روی لبم نشست. بالاخره محبوب نازکبدن و فریبایم را مال خود کرده بودم و دلم لبریز خرسندی بود. مهری، بانوی من شده بود و آرامش قلبم. باورم نمیشد این ابروهای کشیده و صورت سفیدی که در هالهای از فرهای ابریشمین سیاه و پریشان، چون ماهِ نیمه، پنهان شده بود، دیگر برای همیشه پیش من است. بعد از مدتها فراق به دلبر کمسنم رسیده و در یک شب خواستنی، مهر او را به نام خود زده بودم. او دیگر مال من...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.